🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌿🌼#من_زنده_ام🌷#قسمت_سی_و_هفتماز استاد جلوتر باشم.مدتی گذشت .آقای مطهر که متوجه این عزلت
و گوشه گیری شده بود ما را نصیحت کرد
و گفت:زندگی در اعتدال شکل می گیرد نه افراط
و نه تفریط . مهم تر از همه این است که یدالله مع الجماعه. باید با مردم باشید
و معصیت نکنید . سنگ به قطار در حال حرکت می خورد . اگر پرهیزگاریدباید در کارزار دنیا حضور داشته باشید تا تقوا
و شجاعت
و جرأت خود را بیازمایید.شاخص میزان تقوا
و ایمان
و حیا تنها با نماز
و روزه
و ذکر
و ثنا در پستوی خانه ها محقق نمی شود.عاقبت به خیری در تارک دنیا شدن
و رهبانیت در صومعه نیست.طریق اعتدال
و میانه روی نیاز به عقلانیت وظرفیت سازی دارد . باید به خود
و محیط خود بیندیشد. برای بالا بردن میزان تقوا باید تحمل
و بردباری داشت. مگر می شود در آب بیفتید
و خیس نشوید؟ چرا ساحل نشین شده اید؟ چرا از امواج ترسیده اید؟ فکر میکنید می توانید در کارزار نفس وارد شوید
و تیری به شما اصابت نکند ؟ وقتی انسان متولد می شود یعنی خداوند رسما او را به دنیا دعوت کرده است. پس ترک دنیا شدن معصیت عظمی است. انسان گاه به جایی می رسد که ایمان
و عبادت هم او را فریب می دهد. راه مسالمت
و مسالمه با دنیا
و بندگان در طریق انبیا
و کتاب حق است. مراقب باشید چون این راه بسیار باریک
و پر دست انداز است. در پایان تابستان دو برنامه طراحی شده بود.یکی برنامه ی تفریحی سفر به اصفهان همراه بچه های یتیم خانه
و دیگری اردوی خرم آباد
و منظریه ی تهران که جنبه ی سیاسی
و فرهنگی
و خود سازی داشت. اسم من در هر دو سفر بود اما عمو سید با حسین آتشکده ، مهدی رفیعی ، علی جیرانی، محمد اسلامی نسب
و میمنت کریمی راهی اصفهان شدند
و من با علی اصغر زارعی ،حمید اکبری ،آذرنوش
و زهرا الماسیان راهی اردوی منظریه شدیم. چون می دانستم اردوی منظریه ی تهران جنبه ی خودسازی
و تزکیه ی نفس دارد با گروه همراه شدم . مادرم خیلی خوشحال بود از اینکه برای مدتی از آبادان خارج می شوم اما نمی دانست این اردو در امتداد همان کلاس ها
و برنامه های خودسازی است . زمان برگشت از اردوی منظریه ی تهران مصادف شد با زایمان زن برادرم کریم که ساکن تهران بودند . روز
سی و یکم شهریور همزمان با حمله ی عراق به ایران میثم به دنیا آمد.مادرم هنوز دوست نداشت که به آبادان برگردم
و مرتبا ًمی گفت: چند روزی برای مراقبت از زن برادرم
و میثم کوچولو تهران بمانم.چون صدام حمله کرده
و آبادان جنگ است.
فصل چهارم
جنگ
و اسارت
موسم مهر
و مدرسه در سال 1359با صدای میگ های بمب افکن عراق آغاز شد
و با به پرواز درآمدن هواپیماهای میگ بمب افکن عراقی صدایی که شنیدنش خارج از توان بود در شهر پیچید . زنگ مدرسه با خمپاره هایی که پشت پای هر دانش آموز زمین را می شکافت به صدا در آمد. کسبه وحشت زده کرکره های مغازه ها را پایین می کشیدند
و سراسیمه به سوی خانه ها
و خانواده های خود میدویدند اما کسی نمی دانست این صدای مهیب
و وحشت آور از کجاست. بعضی ها می گفتند انفجار رخ داده اما بعضی که بیشتر می دانستند می گفتند دیوار صوتی شکسته است. رادیو به جای آهنگ مهر
و مدرسه مارش آماده باش
و آژیر قرمز
و هشدار حمله هوایی را پخش می کرد. در فاصله ی کوتاهی بوی مرگ در تمام کوچه
و خیابان ها پیچید.
و صدای ضجه ی مادران داغ دیده
و کودکان وحشت زده همراه با صدای پی در پی خمپاره ها گوش شهر را پر کرد.تن مردم بی دفاع سپر گلوله ها شده بود تا شهر نمیرد وآرام بماند . پیام افتتاح مدرسه کلاس
و درس که همیشه از زبان رییس آموزش
و پرورش شنیده می شد این بار با خبر شهادت رییس آموزش
و پرورش همراه بود .
ادامه دارد...
✒️@rahian_nur