یکی دو روزی گذشت. دست بر قضا وقتی داشتم با حاجی صحبت می کردم همان جوانک بسیجی از کنارمان رد شد. حاجی او را صدا زد. جلو که آمد پس از سلام و علیک با خنده ریز و زیرکی به حاجی گفت: "چی شد؟
حاج آقا جواب ما رو ندادی ها ؟؟!!
😅"
حاجی با عصبانیت آمیخته به خنده گفت: "پدر آمرزیده! یه سوالی کردی که این چند روزه پدر من در اومده. هر شب وقتی می خوام بخوابم فکر سوال جنابعالی ام. پتو رو می کشم روی ریشم، نفسم بند می آد. می کشم زیر ریشم، سردم میشه.
😂 خلاصه این هفته با این سوال الکی تو نتونستم بخوابم."
هر سه زدیم زیر خنده.
😂 دست آخر جوان بسیجی گفت: "پس آخرش جوابی برای این سوال من پیدا نکردی؟"
#شهید_حاج_محسن_دین_شعاری#فرمانده_گردان_تخریب_لشکر27_محمدرسول_الله صلی الله علیه و آله و سلم
@rahian_nur