کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود

#مشهد
Канал
Религия и духовность
Образование
Социальные сети
Другое
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
@quran_sutПродвигать
147
подписчиков
2,53 тыс.
фото
461
видео
2,24 тыс.
ссылок
💠 قالَ رَسُولَ الله: «...إِنِّی تَارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی..» 🔰 پیج اینستاگرام کانون : 🔹 instagram.com/quran_sut
کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
🌒🌓🌔🌕 🌷💐🌸 🌹 🌺 شاهرخ،حرّ انقلاب اسلامی 1⃣ #قسمت_دهم ⬅️ #حرّ 🗣 عباس شیرازی(از دوستان قدیمی شاهرخ) 📝اینها صحبت هایی بود که حاج علی نقی تهرانی در عصر عاشورا برای ما می گفت: ببینید رفقا،ما این همه به خاطر امام حسین (ع) به سر و سینه ی خودمان می زنیم،از آن…
🌒🌓🌔🌕
🌷💐🌸
🌹
🌺


شاهرخ، حرّ انقلاب اسلامی

1⃣ #قسمت_یازدهم
⬅️ #مشهد
🗣 برادر شاهرخ

🔸سه روز از عاشورا گذشته.شاهرخ خیلی جدی تصمیم گرفته و کار در کاباره را رها کرده.عصر بود که آمد خانه.بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد.مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی میگی! گفت: آره بابا،بلیت گرفتم.دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم.باور کردنی نبود.دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم.در راهِ مشهد.مادر خیلی خوشحال بود.خیلی شاهرخ را دعا کرد.

🔸چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.در راه،اتوبوس برای شام توقف کرد.جلوی رستوران جوانِ دیوانه ای نشسته بود.چند نفری هم او را اذیت می کردند.شاهرخ جلو رفت و کنار او نشست‌.دیگر کسی جرات نمی کرد جوان را اذیت کند! بعد شروع کرد با آن دیوانه صحبت کردن.یکی از همان جوان های هرزه به کنایه گفت: دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید! شاهرخ هم نگاهی به او کرد و بلند داد زد: آره من دیوانه ام! دیوانه! بعد با دست اشاره کرد و گفت: این بابا عقل نداره اما من دیوانه ی خمینی ام.

🔸وارد رستوران شدیم.مشغولِ خوردن شام بودیم.همان جوان های هرزه دورِ هم نشسته بودند.بلند بلند به هم فحش می دادند.شاهرخ اشاره کرد: زن و بچه این جا نشستند،آروم تر! اما آنها از روی لج بازی بلند تر فحش می دادند.شاهرخ گفت: لااله الاالله نمی خوام دعوا کنم.اما یک دفعه و با عصبانیت از جا بلند شد.رفت سمتِ میز آن ها.با خودم گفتم: الان اون ها رو می کُشه! اما آن ها تا هیبت شاهرخ را دیدند پا به فرار گذاشتند!

🔸فردا صبح رسیدیم مشهد.مستقیم رفتیم حرم.شاهرخ سریع رفت جلو،با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح!بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح.عصرِ همان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم.شاهرخ زود تر از من رفته بود.می خواستم وارد صحن اسماعیل طلایی شوم.یک دفعه دیدم کنارِ درب ورودی،شاهرخ روی زمین نشسته.رو به سمت گنبد.

🔸آهسته رفتم و پشتِ سرش نشستم.شانه هایش مرتب تکان می خورد.حالِ خوشی پیدا کرده بود.خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.مرتب می گفت: خدا، من بد کردم.من غلط کردم اما می خوام توبه کنم.خدایا منو ببخش! یا امام رضا (ع) به دادم برس.من عمرم رو تباه کردم.اشک از چشمان من هم جاری شد.شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود.توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.دو روز بعد برگشتیم تهران.شاهرخ در مشهد واقعا توبه کرد.همه ی خلافکاری های گذشته را رها کرد.

🆔 @quran_sut
Forwarded from عکس نگار
در اولین سفر خود به #مشهد
او را بردند به شهر بازی مشهد تا شهربازی را که توسط بنیاد شهید ساخته شده بود را به او نشان دهند،
ادواردو بعد از دیدن شهر بازی با تاسف گفت : "یک شهر اروپایی معروف بود به شهر مذهبی. لائیک ها که از شهرت مذهبی آن شهر ناراحت بودند، آنقدر مراکز تفریحی ایجاد کردند که آن مرکز مذهبی را تحت الشعاع مراکز تفریحی قرار داد و دیگر آن شهر را به عنوان آن مرکز مذهبی نمی شناختند بلکه به واسطه مراکز تفریحی اش یاد می کردند!!!"
او تأکید کرد مراقب باشید که همیشه مشهد را به #حرم_امام_رضا_(علیه السلام) .بشناسند و نه به مراکز تفریحی!


#کنسرت

📌 @k_e_quran_etrat