کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود

#قسمت_هفتم
Канал
Логотип телеграм канала کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
@quran_sutПродвигать
147
подписчиков
2,53 тыс.
фото
461
видео
2,24 тыс.
ссылок
💠 قالَ رَسُولَ الله: «...إِنِّی تَارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی..» 🔰 پیج اینستاگرام کانون : 🔹 instagram.com/quran_sut
کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
🌒🌓🌔🌕 🌷💐🌸 🌹 🌺 شاهرخ،حرّ انقلاب اسلامی 1⃣ #ادامه_قسمت_ششم ⬅️ #پل_کارون 🗣 عباس شیرازی(از دوستان قدیمی شاهرخ) 📝عصر یکی از روزها پیرمردی وارد کاباره شد.قدِ کوتاه،کت و شلوار شیکِ قهوه ای،صورت تراشیده،کروات و کلاه نشان می داد که آدمِ با شخصیتی است.به محض ورود…
🌒🌓🌔🌕
🌷💐🌸
🌹
🌺


شاهرخ، حرّ انقلاب اسلامی

1⃣ #قسمت_هفتم
⬅️ #ظاهر_و_باطن
🗣 عباس شیرازی(از دوستان قدیمی شاهرخ)

📝در پسِ هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت،باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از هم ردیفانش جدا می ساخت.هیچ گاه ندیدم که در محرم و صفر لب به نجاست های کاباره بزند.ماه رمضان را همیشه روزه می گرفت و نماز می خواند.یکی از دوستانش می گفت: پدر و مادرش بسیار انسان های با ایمانی بودند.پدرش به لقمه ی حلال بسیار اهمیت می داد.

📝مادرش هم بسیار انسان مقیدی بود.این ها بی تاثیر در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود.به سادات و روحانیون بسیار احترام می گذاشت.قلبی بسیار رئوف و مهربان داشت.هر چه پول داشت خرج دیگران می کرد.هر جایی که می رفتیم،هزینه همه را می پرداخت.هیچ فقیری را دست خالی رد نمی کرد.هیچ گاه سیگار نکشید.

📝فراموش نمی کنم یک بار زمستان بسیار سردی بود.با هم در حال بازگشت به خانه بودیم.پیرمردِ درشت اندامی مشغول گدایی بود و به شدت از سرما می لرزید.شاهرخ کاپشن گران قیمت خودش را در آورد و به مرد فقیر داد.بعد هم دسته ای اسکناس از جیبش برداشت و به آن مرد داد و حرکت کرد.پیرمرد که از خوشحالی نمی دانست چه بگوید،مرتب می گفت: جَوون،خدا عاقبت به خیرت کنه!

📝صبح یکی از روزها با هم به کاباره ی پل کارون رفتیم.به محض ورود،نگاهِ شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر،پشت قسمت فروش قرار گرفته بود.با تعجب گفت: این کیه،تا حالا این جا ندیده بودمش؟! در ظاهر،زن بسیار با حیایی بود.اما مجبور بود بدون حجاب به این کار مشغول شود.شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: همشیره،تا حالا ندیده بودمت.تازه اومدی این جا؟! زن،خیلی آهسته گفت: بله،من از امروز اومدم.

📝شاهرخ دوباره با تعجب پرسید: تو اصلا قیافت به این جور کارها و این جور جاها نمی خوره،اسمت چیه؟قبلا چی کاره بودی؟زن در حالی که سرش را بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم،شوهرم چند وقته مُرده،مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام این جا! شاهرخ حسابی به رگِ غیرتش برخورده بود.دندان هایش را به هم فشار می داد.رگِ گردنش زده بود بیرون.بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!!

📝بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم،شاهرخ همین طور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصر جهود و گفت: زود بر می گردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش را سرش کرد و با حجابِ کامل رفت بیرون.بعد هم سوار ماشینِ شاهرخ شدن و حرکت کردند.مدتی از این ماجرا گذشت.من هم شاهرخ را ندیدم.تا اینکه یک روز در باشگاهِ پولاد همدیگر را دیدیم.

📝بعد از سلام و علیک،بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟! اول درست جواب نمی داد.اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت.اون خانم،یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت.صاحب خونه به خاطر اجاره،اثاث ها رو بیرون ریخته بود.من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوایی براشون اجاره کردم.به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون و بچت رو تربیت کن،من اجاره و خرجیِ شما رو میدم.

🆔 @quran_sut
🌸🍀🌺🌹🌷
📝
📖
📚
📔
#راه_زندگی

1⃣ #قسمت_هفتم
⬅️ #آراستگی

💠 وقتی خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد، دین او هم زیباست و دستورهای دینی، هم آراسته و زینت بخش اخلاق و زندگی است و هم نشاط آور برای جسم و روح.


🔵 نظم و نظافت و تمیزی و آراستگی رهاورد غرب و اروپاییان نیست، بلکه فرمان اکید و صریح دین ماست.سیرهٔ بزرگان دین نیز شاهد این مدعاست.

🔸آراستگی، غیر از مدپرستی و خودباختگی و تشبیه به بیگانگان در قیافه و لباس و آرایش است؛ و نباید به نام #آراستگی قیافه های فساد انگیز رواج یابد.


نه ژولیدگی و وارفتگی و بدبویی و یقه چرکی ، نه تقلید از بیگانه و الگوگیری از گروه‌های مبتذل و شکل و شمایل بی هویتها و خودباختگی در برابر فرهنگ های وارداتی، بلکه «آراستگی» آمیخته به عفاف و پاکدلی و پاکدامنی است.

⚪️ آراستگی از اخلاق مؤمنان است.
🔰 #امیرالمؤمنین‌(ع)
📚 غررالحکم،جلد۷،صفحه۴۵

🌸 @quran_sut
📕 خاطره‌ای از آیت الله بهجت(ره) : بابا جان، جواب همان است!

⭕️ کلید رسیدن به مقامات معنوی


#قسمت_هفتم


#امام_خمینی #آیت_الله_قاضی #کوه_عرفان #آیت_الله_بهجت



💠 مرحوم آیت‌الله قاضی(ره) استاد آیت‌الله #بهجت (ره) بودند و حضرت امام(ره) از ایشان به «کوه عرفان» تعبیر می‌فرمودند. آقای بهجت(ره) مکرر در نصایح‌شان این عبارت را از مرحوم قاضی(ره) نقل می‌فرمودند: «اگر کسی #نماز واجبش را #اول_وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.» یا در جای دیگری فرمودند: «به صورت من آب دهان بیاندازد»

💠 یکی از علما می‌فرمود: «سال‌ها پیش، یک روز خدمت آیت‌الله العظمی #بهجت (ره) رفته بودیم. به ایشان گفتم: «راهی به ما نشان دهید تا آدم شویم.» آقای #بهجت (ره) فرمودند: «#نماز تان را اول وقت بخوانید!» این عالم بزرگوار می‌گوید: «در دلم گفتم حاج آقا ما را تحویل نگرفت. ما که خودمان نماز اول وقت می‌خوانیم!»

💠 یک‌سال از آن ماجرا گذشت. قرار بود به یک جلسه مهمانی بروم و در آن مهمانی دوباره خدمت آقای بهجت(ره) برسم. در راه به خودم گفتم: «این دفعه از آقا سوال کنم، ببینم اگر بخواهد راهی معرفی کند تا من به همه‌جا برسم، چه راهی را معرفی می‌کند؟»

💠 وقتی خدمت شان رفتم، همراه جمعی بودیم و ایشان داشتند صحبت می‌کردند. هنوز هیچ سخنی نگفته بودم که ایشان وسط صحبت شان فرمودند: «بعضی‌ها پیش ما می‌گویند چکار کنیم تا آدم شویم و رشد پیدا کنیم؟ به ایشان می‌گوییم #نماز #اول_وقت بخوانید. می‌روند سال بعد می‌آیند، پیش خودشان می‌گویند حاج آقا ما را تحویل نگرفت! دوباره از حاج آقا بپرسیم که چه باید بکنیم؟ همان حرف بنده را دقیق گوش نکردند و رعایت نکردند، حالا دوباره می‌خواهند سؤال کنند! بابا جان، جواب همان است، همیشه جواب همان است.»

💠 این عالم بزرگوار می‌فرماید: «من دیگر هیچ حرفی نزدم. آقای بهجت(ره) راست می‌گفتند. من برخی از نمازهایم را به وقتش نمی‌خواندم. شروع کردم و آن را هم درست کردم.» آن عالم بزرگوار کم‌کم به جاهایی که دلش می‌خواست و حتی فوق تصورش بود، رسید.



📌 #ادامه_دارد...


📗 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟
✍🏻 #استاد_پناهیان ، ص 38
📚 #کتاب_بازی ...


منبع: کانال رسمی #استاد_پناهیان


🔰 @k_e_quran_etrat
رمان دا قسمت 7
@iranhejab
#رمان_صوتی ، #داستان ، #دا
#قسمت_هفتم

⭕️هر روز یک قسمت از این رمان صوتی را در این کانال بشنوید.


🔰 @k_e_quran_etrat
#رمان_صوتی ، #داستان ، #دا
#قسمت_هفتم

⭕️هر روز یک قسمت از این رمان صوتی را در این کانال بشنوید.


🔰 @k_e_quran_etrat
💠 #داستان ...

#نوجوان_وهابی
#تحت_تعقیب
.
.
#قسمت_هفتم: ( #تحت_تعقیب )
.
.
وارد حرم که شدم صدای اذان بلند شد ... صفوف نماز یکی پس از دیگری تشکیل می شد ... یه عده هم بیخیال از کنار صف ها رد می شدند ... بی توجهی به نماز در ایران برام چیز تازه ای نبود ... .
نماز رو خوندم و راه افتادم ... چشمم به یه صف طولانی داخل حرم افتاد ... رفتم جلو و سوال کردم ... غذای حضرت بود ... آخرین غذایی که خورده بودم، صبحانه ای بود که در خوابگاه به طلبه ها داده بودند ... .
نه پولی برای غذا داشتم، نه غرورم اجازه می داد دستم رو جلوی شیعه ها دراز بکنم ... اون هم اینکه غذای امام شیعه ها رو بخورم ... .
چند قدمی از خادم دور نشده بودم که یه جوان بی سیم دار، دنبالم دوید ... دستش رو که گذاشت روی شونه ام، نفسم برید ... پرسید: ایرانی هستید؟ ... رنگم چنان پرید که گچ، اون طوری سفید نیست ... زبانم هم کلا حرکت نمی کرد ... .
مشخص بود از حالتم تعجب کرده ... با پاسپورت، بدون فیش غذا میدن ... اینو گفت و رفت ... .
چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام ... از وحشت، با سرعت هر چه تمام تر از حرم خارج شدم ... .
.

توی راه حوزه، حسابی خودم رو سرزنش می کردم که نزدیک بود خودت رو لو بدی ... اگر بهت شک می کرد چی؟ ... شاید اصلا بهت شک کرده بود ... شاید الان هم تحت تعقیب باشی و ...
.

.
💢اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ...



◀️ #ادامه_دارد ...
✒️ @k_e_quran_etrat