کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود

#قسمت_بیست_ویکم
Канал
Религия и духовность
Образование
Социальные сети
Другое
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
@quran_sutПродвигать
147
подписчиков
2,53 тыс.
фото
461
видео
2,24 тыс.
ссылок
💠 قالَ رَسُولَ الله: «...إِنِّی تَارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی..» 🔰 پیج اینستاگرام کانون : 🔹 instagram.com/quran_sut
📖قسمت بیست و یکم
🏷یدالله⁉️

ابراهيم در يکي از مغازه هاي🏚 بازار مشغول کار بود. يك روز ابراهيم را در وضعيتي ديدم که خيلي تعجب کردم!😳 دو کارتن بزرگ اجناس روي دوشش بود.📦 جلوي يک مغازه،کارتن ها را روي زمين گذاشت.🌎وقتي کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سالم کردم. بعد گفتم: آقا ابرام براي شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما! نگاهي به من کرد👁و گفت: کار که عيب نيست، بيکاري عيبه، اين کاري هم که من انجام ميدم براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچي نيستم.🚫جلوي غرورم رو ميگيره! گفتم: اگه کسي شما رو اينطور ببينه خوب نيست، تو ورزشكاري و...💪خيليها ميشناسنت.ابراهيم خنديد😊وگفت: اي بابا، هميشه كاري كن كه اگه خدا تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم.
٭٭٭
به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم.🌹 يكي از دوستان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد.👁 بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟!🤔گفت: من قبلاً تو بازار سلطاني مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته َسر بازار مي ايستاد.🚶‍♂️ يه كوله باربري هم ميانداخت روي دوشش و بار ميبرد.
يه روز☝️بهش گفتم: اسم شما چيه؟گفت: من رو يدالله صدا كنيد!😍گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسي!؟👈گفتم: نه، چطور مگه!🤔 گفت: ايشون قهرمان واليبال🏐وكشتيه،🤼‍♂️ آدم خيلي باتقوائيه، براي شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلي بزرگيه! بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!🚫صحبت هاي آن آقا خيلي من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلي براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلاً با عقل جور در نميآمد.
٭٭٭
مدتي بعد يكي از دوستان قديم را ديدم. در مورد كارهاي ابراهيم صحبت ميكرديم.🔊ايشان گفت: قبل از انقلاب. يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما.من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابي، بهترين غذا و سالاد🥗و نوشابه🍷را سفارش داد. خيلي خوشمزه بود.😋تا آن موقع چنين غذائي نخورده بودم. بعد از غذا آقا ابراهيم گفت: چطور بود؟گفتم: خيلي عالي بود. دستت درد نكنه، گفت: امروز صبح تا حالا توي بازار
باربري كردم. خوشمزگي اين غذا به خاطر زحمتيه كه براي پولش كشيدم!!💶
ادامه دارد...
#قسمت_بیست_ویکم
#سلام_بر_ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
#رمان
@quran_sut
instagram.com/quran_sut