•••
📖#بخش_هفتم#کتابآنبیستوسهنفر📚یک روز شعر «بت تراش» نادر نادرپور را برایم خواند.
✨●{پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریدهام
•••
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را خریدهام گاهی}●
شعرها را برایم معنا میکرد و گاهی درباره شاعر اطلاعاتی میداد.
📝●{ آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی }●
وقتی این بیت فرخی یزدی را برایم خواند، داستان زندگی و ماجرای دوخته شدن لب های شاعر، به دستور حاکم یزد، را برایم تعریف کرد
😑🗣و این بیت او را هم برایم خواند:
●{شرح اين قصه شنو از دو لب دوختهام
تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته ام
💔}●
قصه فرخی یزدی را ته باغ برایم تعریف کرد؛ کنار نیزار خودرویی که حسن، برادر بزرگمان، هیچوقت نتوانست ریشه کنشان کند.
😒💣از آن روز بهاری چند سال گذشته بود و من در حاشیه نیزاری دیگر بودم. تا چشم کار میکرد جلوی سنگر آب بود و نیزار، نیزار، نیزار.
👀😕#ادامهدارد ..
🖇🔰 @quran_sut🔰instagram.com/quran_sut