سفر به گذشتههای نه چندان دور دستمایۀ خیلی از نویسندههاست. اما اگر عباس معروفی بخواهد از گذشته بگوید، قصه دیگر فقط یک قصۀ ساده نمیمانَد، دیگر فقط خاطره نیست که دارد جلوی چشمان خواننده پیچ و تاب میخورد. آن وقت است که قصه تبدیل میشود به یک مفهوم، به یک فرهنگ... دریاروندگانِ جزیرۀ آبیتر جانماز مادر دارد و پسری که مجبور به مهاجرت است، زن و شوهری دارد که در محلهای در ناکجاآباد سر پوشک بچه دعوا میکنند، عشق قدیمی دارد و ویولن و دل و دلدادگی. اما آنچه پسِ این آدمها و قصهها پنهان است، مفهومِ دهۀ شصت است و صدای آژیر و فقر و بیماری و افسوسِ قدیمترها. عباس معروفی که شاید موقع نوشتنِ داستان عطر یاس نمیدانست بعدها قرار است به اجبار مهاجر شود، چنان حالوهوای بودن میانِ ماندن و رفتن را به تصویر میکشد که آدم نمیداند حق را به مادر بدهد، به پسر یا به زنی که رفته و دیگر میلِ برگشتن ندارد. مفهومِ مادر و مهاجرت، فرهنگِ فقر و پایینشهر، چنان تا عمق جانِ خواننده نفوذ میکند که خواننده ناچار است بین آدمهای داستانها انتخاب کند و حق را به یکی بدهد. اما به که؟ دریاروندگان جزیرۀ آبیتر پر از آدمهاییست که همگی حق دارند...
@qoqnoospub