.
#بریده_کتابکتاب: شیطان و خدا
نویسنده: ژان پل سارتر▫️به آسمان پيام مىفرستادم، اما جوابى نمىآمد. آسمان حتى از نامِ من بىخبرست.
من هر لحظه از خودم مىپرسيدم كه آيا من در چشمِ خدا چيستم ! حالا جوابش را مىدانم؛ هيچ چيز خدا مرا نمى بيند، خدا صداى مرا نمى شنود، خدا مرا نمى شناسد.
اين خلأ را كه بالاى سر ماست مىبينى؟ اين خداست. سكوت، خداست. نيستى، خداست. خدا، تنهايى انسانست. فقط من وجود داشتم؛
من به تنهايى تصميم به بدى گرفتم، من به تنهايى خوبى را اختراع كردم. من بودم كه تقلّب كردم، من بودم كه معجزه كردم، منم كه امروز خودم را متّهم مىكنم، تنها منم كه مىتوانم خودم را تبرئه كنم ؛ من، انسان!
اگر خدا هست، انسان عدم است و اگر انسان هست ...▫️به چه دردم میخورد که دوستم بدارند؟ اگر تو مرا دوست بداری لذتش را تو میبری نه من!
هر چه اینها بیشتر دوستم میدارند من بیشتر احساس تنهایی میکنم، من پشت و پناه آنها هستم و خودم آسمانی ندارم؛
چرا، یک آسمان دارم؛ آنست، نگاهش کن که چه دورست!
دنیای بی عدالتی است:
اگر قبولش کنی شریک جرم اش میشوی و اگر بخواهی عوضش کنی جلاد میشوی▫️هاینریش:
چرا تظاهر میکنی که با خدا حرف میزنی؟ تو میدانی که او هیچوقت جواب نمیدهد.گوتز:
و این سکوت برای چیست؟ او که بر پیغمبر ظهور کرد چرا نمیخواهد بر من ظاهر شود؟
هاینریش:
چون تو به حساب نمیآیی. ضعفا را شکنجه کن یا تن خود را زجر بده، لبهای فاحشه یا دهان جذامی را ببوس، از شدائد یا از لذائذ بمیر، خدا عین خیالش نیست.
▫️من تنم را حس نمیکنم، من نمیدانم زندگیم از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود، بسیار اتفاق افتاده است که مرا صدا کردهاند و من جواب ندادهام، بس که تعجب کردهام که من هم اسمی دارم.
ولی من در تنِ همهی مردم رنج می کشم، من روی همهی گونهها سیلی می خورم، من با مرگِ همه می میرم.▫️هاینریش: خدا اراده کرده که نیکی روی زمین محال باشد.
گوتز: محال؟
هاینریش: کاملا محال است! عشق محال است! میگویی نه؟ سعی کن همنوعت را دوست بداری و خبرش را به من بده.▫️اگر هنوز نمردهای، ببخش؛کینه سنگین است، مال زمین است. آن را روی زمین بگذار و سبک بمیر!
▫️این دنیا یک روز بیشتر نیست، همین یک روز است که همیشه تکرار میشود؛
صبح آن را به ما میدهند و شب پس میگیرند، شبیه یک ساعت از کار افتاده است که همیشه همان وقت را نشان میدهد.▫️من مردم دنیا رو به سه دسته تقسیم کرده ام؛
آن هایی که خیلی پول دارند، آن هایی که هیچ ندارند، آن هایی که مختصری پول دارند.
دسته اول نفعشان این است که وضع موجود را به همین حال نگهدارند.
دسته دوم می
خواهند وضع موجود را بردارند و وضعی بسازند که برای آنها مفید باشد.
این هر دو دسته واقع بینند، اشخاصی اند که می شود با آن ها کنار آمد.
اما دسته سوم می خواهند نظام موجود را در هم بریزند، تا چیزی را که ندارند به دست بیاورند و در عین حال می خواهند نظام موجود را حفظ کنند، تا چیزی را که دارند از دستشان نگیرند.
بنابراین
چیزی را که در خیال از میان می برند در عمل حفظ می کنند؛ یا بر عکس آن چیزی را که به ظاهر حفظ کرده اند، در عمل از بین می برند.خیالپرست اینها هستند.
▫️بهشت جای خود را دارد و من آنقدر خستهام که دیگر یارای لذت بردن ندارم، حتی در آنجا ...
▫️گوتز: تو زیبائی و زیبائی هدیهٔ شیطان است.
هیلدا: مطمئنی؟
گوتز:
من دیگر از هیچچیز مطمئن نیستم. اگر هوسهایم را اقناع کنم مرتکبِ گناه میشوم ولی خودم را از چنگِ آنها خلاص میکنم؛ اگر نخواهم آنها را راضی بکنم، روحم را فاسد میکنند.شب نزدیک میشود: در هوای گرگ و میش باید چشمهای تیزبین داشت تا خدا را از شیطان تشخیص داد.
زیرِ چشمِ خدا با تو همخوابگی کنم؟ نه، من از جماعِ حضوری خوشم نمیآید، اگر جائی یک شبِ تاریکِ ظلمانی سراغ داشتیم که میتوانستیم خودمان را از چشم او مخفی کنیم ...
هیلدا:
عشق همین شب ظلمانی است. آدمهائی که همدیگر را دوست دارند، خدا آنها را نمیبیند.
▫️پیش از اینکه خوبی بکنم با خودم میگفتم که اول باید خوبی را شناخت، و مدتها فکر کردم.
حالا به تو میگویم
که من آن را میشناسم،
خوبی همان عشق و محبت به همنوع است، ولی حقیقت اینست که آدمها همدیگر را دوست نمیدارند. میدانی مانع دوستی چیست؟ اختلاف طبقاتی، فقر، مذلت. پس باید اینها را از میان برداشت.
#ژان_پل_سارتر .