ابوالفضل از ۱۴ سالگی در کنار درس کار میکرد. روزی پدر جدی به او گفت به تظاهرات نرو : «نمیتونم، همه دخترهای سرزمینم خواهرهایم هستند»
صبح ۱۶ مهر پدر در مدرسه پیادهاش کرد
ابوالفضل به بهانه بستن بند کفش مشغول شد تا وارد مدرسه نشود.
ساعت ۱۱:۳۰ خواهرش زنگ میزند، گوشیاش خاموش است.
مرضیه باترس به پدر و مادر زنگ میزند: «چرا
ابوالفضل خاموشه؟» ظهر نیامد ساعت ۴ مطمئنند به تظاهرات رفته
فردا آموزشوپرورش با پدر تماس گرفت: «وثیقه بیارین تا آزاد شه»
پدر را به آگاهی میبرند آگاهی؛
ابوالفضل کشته شده باید شهید اعلام شود، بنرهای شهادت را هم چاپ کرده بودند خانواده نمیپذیرد
۱۸ مهر پزشکی قانونی میگوید ۲۴ساچمه در بدنش بوده است؛ اما بیش از ۷۰ساچمه از یکمتری به او زده و کبد و کلیه نابود شده.
ابوالفضل جزو اندک کسانی بود که به بیمارستان رسید و جراحی شد. به محض ورود لباس شخصیها بیمارستان را قرق و همه دوربینها را پاک و پرونده را بنام پیرزنی که با درد شکم مرخص شده تغییر دادند و ۲۴ ساچمه خارج شده از بدنش را با خود میبرند. بقیه ماند برای جراحی بعدی؛ اما ۵ عصر صدای
#ابوالفضل_مهدی_پور برای ابد خاموش شد وقتی فقط ۱۷ سال داشت