دردِ لذت، لذتِ درد
فردی را در نظر بگیرید که به شکل وحشیانهای مورد تجاوز قرار گرفته و مدت کوتاهی پس از این اتفاق، با شخصی که دلال جنسی خشنی است آشنا میشود.
رابطه او با این دلال به جایی میرسد که به تنفروشی روی میآورد. او مرتباً از این دلال کتک میخورد و آزار میبیند و به خاطر تنفروشی به زندان میافتد. اما هر بار دوباره به سمت آن دلال بازمیگردد.
شاید بپرسید: «خب، مگر دیوانه است؟»
ادامه ماجرا را بخوانید تا متوجه شوید اکثریت ما، اگر تروما و آسیبهای سختی را پشت سر گذاشته باشیم، ممکن است چیزی شبیه به این را تجربه کرده باشیم.
این فرد مدتی به اصرار پدربزرگ و مادربزرگش به دورههای بازپروری میرود، اما یک روز دوباره این دورهها را رها میکند و با یک فرد معتاد دوست میشود که مرتب او را کتک میزند و تحت نظر دارد. یک بار آنقدر سخت کتک میخورد که دوباره به دورههای بازپروریاش بازمیگردد تا درمانش را ادامه دهد.
آنچه در این داستان، که واقعی است و ممکن است بسیاری از آدمها درگیر آن باشند، به چشم میخورد، اجبار به تکرار است.
این اصطلاحی است که فروید آن را به کار برد. بازآفرینیها و بازگشت به موقعیتی که در آن به شدت آسیب دیدهایم، حاکی از تلاشی ناخودآگاه و بیهوده برای تسلط بر موقعیتی است که دردناک بوده و امروز با تکرار همان گذشتهی دردناک در صدد چیرگی و تسکین وضعیتمان هستیم.
تکرار فقط درد و خودانزجاری بیشتری در پی دارد.
📚افسانه عادی بودن
🖋گبور ماته