▫️🔸️|| پیش از تَرک زمین ...
روزی خانه از ما می گریخت ،
مردمان از ما ،
ما از شهر می گریختیم.
از مزارع ، بی چشم عبور می کردیم ،
از جویبارها، بی تن ،
بی فریاد از دشت ....
در پی دانه ای ،
از هم می گریختیم ؛
گُنگ ِ خوابزده می شدیم به گاه ِ "دوستت دارم"
و سکوت لب ها ، نشان بلوغ ما بود ،
به گاه ِ خنده های ناگاه.
▫️پیش از تَرک زمین اما ، باید بازمی گشتیم ؛
چون مسافری در آستانه ی در ،
که نفس می کشد
خلاء میان ماندن و رفتن را ؛
و درنگ لحظه ای برای دیدن و بلعیدن را .
▫️پیش از ترک زمین اما ، باید باز می گشتیم
و پرهای ریخته در قفس تنهایی را
در بالشها ، جای می دادیم
و آسمان را
از دریچه ها پُر می کردیم
و سواحل بودن را
بی اضطراب
می دویدیم؛
و برای دریانوردان دوردست
بطری های دلتنگی به آب می انداختیم .
▫️پیش از ترک زمین اما ، باید باز می گشتیم
چمدان های سیاه و سفید شهر را
تحویلش می دادیم ؛
درختان را به پرندگانش
و آوازهای دشت را
به حنجره پنجره ها می رساندیم
که ما یکدیگر را ندیده بوده ایم
کوچه ها را
خیابان ها را
خطوط چهره همدیگر را هرگز ، ندیده بوده ایم
چرا که خانه از ما می گریخت
مردمان از ما
ما از شهر می گریختیم
▫️پیش از ترک زمین اما ، شهر به ما بازگشته بود
چمدانهایش را تحویل گرفته بود و بر فراز پلهایش
آوازِ سکوت را از بَر می خواند
و با شریان های بریده اش
گونه های گلگونش را
به گیسوان پریشان
می آراست ...
#رضوان_میرمحمدی ۱۲ فروردین ۹۹
🔽📸 عکس: ۱۱ فروردین ۹۹ ؛
#اراک ، خیابان
#عباس_آباد از مجموعه عکس های
#استاد_غلامعلی_ولاشجردی_فراهانی @rmirmohammadi