کارساختهاحمد ابوالفتحی: «گاهی به خودم فکر میکنم و میبینم مثل دهقانی هستم که بیلش را ورمیدارد برود سر آب و زمین، من هم میروم پشت میزم مینشینم و قلمم را ور میدارم شروع میکنم به کار کردن... من جزئی از کار میشوم.»
جزئی از کار شدن؛ شاید راز نوشتن اثری سترگ نظیر کلیدر همین باشد. همین که خود را «کار» ببینی. محمود دولتآبادی خود را «کارساخته» میداند: «زندگی و کارهایش وجود مرا ساختند و اشتیاق مرا روز به روز افزونتر کردند برای دستیابی به ادبیات.»
او به طبیعیترین شکل ممکن به سوی ادبیات کشیده شده. وقتی از دولتآباد به سبزوار میرود با پاورقیها و کتابهای همهخوانی نظیر «دلشاد خاتون» و... آشنا میشود و در مشهد چشمش به تئاتر روشن میشود و عاشق آن میشود تا جایی که مشهد را ترک میکند و به تهران میآید تا تئاتر بخواند. میگوید در ویترین کتابفروشیای در تهران نشریهی «جُنگ اصفهان» را دیدم و آن را جَنگ اصفهان خواندم و با خودم گفتم این جنگ اصفهان چطور جنگی بوده؟ توی مغازه رفتم و نشریه را برداشتم و کمی که دقت کردم متوجه ضمّهی روی جیم شدم و حالا مشکلم این بود که جُنگ یعنی چه؟
او پیگیرانه در پی فرهنگ بوده و برای رسیدن به فرهنگ «کار» میکرده است. همان زمانها در سینما فیلمهای ساخت شوروی نظیر «سرنوشت یک انسان» را دیده بوده و روزی به این هوا که برادرش کتابی از «همان که سرنوشت یک انسان را ساخته بود» در یک بساط دیده، با آثار «چخوف» آشنا میشود. میگوید تنها شباهت سازندهی فیلم «سرنوشت یک انسان» با چخوف، «خوف» آخر اسم بود ولی خواندن چخوف باعث شد من پا به جهان دیگری بگذارم.
او پیگیرانه و خستگیناپذیر جلو آمده و جلو آمده. از اعماق سربرآورده و تلاشش این بوده که جستوجوگر اعماق باقی بماند. میگوید: «وقتی صادق هدایت را خواندم یقین کردم نویسنده خواهم شد.» در آثار هدایت چه دیده بود؟ میگوید: «در آثار هدایت هیچ فاصلهای بین خودم و محیطم نمیدیدم و آثار هدایت به انبوه تجربیات و اندوختههایی در ذهنم دامن زدند که آن لحظه به فکرم نرسیده بود میتوانند دارای ارزش و اهمیت باشند.»
بیفاصلگی با محیط کلیدواژهی دولتآبادی لااقل در زمانهی نوشتن کلیدر و گفتوگو دربارهی آن است. او گفته است: «هدفم از نوشتن کلیدر این بود که آدم ایرانی را با قامت راست و شایسته نقش بزنم.» استقبال از کلیدر نشان میدهد که او در رسیدن به چنین هدفی موفق بوده.
پ. ن ۱: نقلقولها برگرفته از «ما نیز مردمی هستیم» گفتوگوی بلند امیرحسن چهلتن و فریدون فریاد با محمود دولتآبادی است.
پلها