🎼 شعری از آقای
#یدالله_اسماعیلی_کناری شاعر فریدونکناری
بسمه تعالی
ما از دیار زخمیان بسته پاییم
افسرده و پژمرده از دست شماییم
در شهر ما جز وعده ها چیزی ندیدیم
از شدت امیدواری نا امیدیم
ای وای ِمن ، اینجا چرا فریاد رس نیست
افکار مرغان را رهایی از قفس نیست
اینجا تخصص معنی دیگر گرفته است
تزویر اینجا ریشه در باور گرفته است
ملت شده چون نقش بر دیوار اینجا
گوبی زدن خود را بخواب انگار اینجا
ماموراَ و معذور هر مسئول بی درد
ما خسته از نامردی این ظاهراَ مرد
تاریخ مان از شه فریدون تا به امروز
فردایمان بدتر شد از امروز و دیروز
کاری زدست کس نیاید جز خدا مان
بندر رسد این کشتی بی نا خدامان ؟
از قافله جا مانده این، فریدونکنار است
جرم اش چه است این بینوا،؟ که سنگسار است
نقش ِ نگین ِآن دیاری که بصیر است
رزم آوران جنگی اش چون بچه شیر است
اینگونه یادش را فراموشی سزا نیست
ظلمی چنین در حق شان ولله روا نیست
ای مدعی، در این سرا ، گویا امیرید
در ادعا از یک دگر پیشی بگیرید
از غصه این شهرمان حق است بمیرید
یا یک علی گویید و دستش را بگیرید .
#یدالله_اسماعیلی_کناری۲ مرداد ۱۴۰۱
✍ با پیشکسوتان بروز باشید:
🅿️ @pishksvatanfk