با یک قلب و دو پلک دور پرواز کنار سایه ات می نشینی و اندوه تکه تکه ات میکند. **** نشسته به زخمه ی تار نشسته چنانکه بگوید فا_ تا پهلوش بشکافد *** من اینجا ایستادهام با بلوط سینه ی ماه و باریکترین ریسمان بر حلقومم گره ای ست سخت تر از عشق
وقتی شکستی تنها میمانی با مشتی برهوت و تکه ای از قلبت ما همه سایه ایم عشق هامان سایه است خونمان سایه است پس درد از کجا می آید ؟ هنوز شکنجه سکنجبین است ؟ تو از بهشت آمده ای با خنده هایم آغشته به افلاطون باز می خواهی برگردی کمی ملاط بیاور
روزی که چترهای بسته از بزرگیی این باران باز شود من با همین ابرهای معطر که هر لحظه نفسم را به مرگ میکشد به پیشباز سپاهیان خواهم رفت برایشان ترمه خواهم برد و نقره خواهم ستد #هوشنگ_آزادی_ور