ابر بسی از ما بهتر کوه را می شناسد و کوه بسیار از ابر خوبتر دره و مه دامنه ی خود را باشد ابر زبان به سخن نَگُشاید کافیست یکی قطره از او به سخن درآید! بگذار کوه نیز خاموش بماند کافیست یکی بوته از او به سخن در آید! روایتِ حکایتِ رودخانه ها را از کنارها بپرس تو از کلوخ و جوی و از شن و ماسه از گرد و غبار از خار و خاشاك آبکند و از لجَنزار بپرس آنان سرگذشتِ تمامِ عشقِ آب و صدای موج های دیوانه و شیدایش را در می یابند و آنان می دانند اندوه از کجا شروع به نالیدن وباریدن کرد و در کجا خُشکسالی و مرگ زمین به افسانه و به شعر ما پیوستن!