فلسفه بدون مرز

#داستانک_های_تلخ
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه بدون مرز
@philosophybimarzПродвигать
10,56 тыс.
подписчиков
786
фото
276
видео
137
ссылок
فلسفه در جستجوی حقیقت است,اما مدام از خود می پرسد ایا حقیقتی وجود دارد؟ پیج فلسفه بدون مرز🤟 https://www.instagram.com/philosophybimarz/ ادمین :تبلیغ شما در تعرفه جدید هم در استوری اینستاگرام و هم در تلگرام پست میشه به دایرکت پیج اینستاگراممون بیاید
◾️چند روزی میشد که قلبش پیچ و تاب وحشیانه‌ای می‌خورد و منتظر آن نامه خداگونه بود. نامه‌ای از جانب دختری پری چهره و افسونگر.این چند روز مدام با خودش می گفت:((گیسوانش طناب دار روح و جانم شده است،امروز حتما با ان دست های کوچک و زیبایش می نگارد))


◾️افسوس گاهی خوره ی روحش می شد و به جنون می کشید این عشق لعنتی بی در و پیکر را اگر گوشه چشمی به این اگر داشت((نکند مرا نمی خواهد)).همین کافی بود تا پر از تردید و حس یاس عمیق و هولناکی شود.خبری نبود،خبری بود،خبری نشد.


◾️دنیایش تیره و سیاه شده بود در ژرفنای این سیاه چاله ی تنگ و تاریکِ امید.انتظار تلخ و عبث و پوچی به جان خریده بود و از انچه می خواست خبری نبود.تمام روز در خودش خانه کرده بود و تارهای لزج و چسبناک تنهایی را دور خودش حصار.


◾️در خلا بی انتهایی میان زنده ماندن و زندگی کردن دست و پا می زد و مسئله اش حل نمی شد.
به یکباره یک صبح بهاری،آن اتفاق جادویی و معجزه رخ داد.درختی که ماه ها سرد و بی رنگ و برگ ریشه در برف مرده بود،تماما سبز به تن داشت و چپ و راست زیر طوفان می خندید.

▪️#فریق_محمدی
▪️#داستانک_های_تلخ
▪️#منتشر_شود
▪️#اختصاصی_فلسفه_بدون_مرز

@philosophybimarz
◾️خاطرات زندگی اش را ورق می زد و گاهی به ساعت لا به لای آنها می لولید و در چند لایه رویا خودش را گُم می کرد.به خود که می آمد از این سال های درازِ گذر عمر چیزی کف دستش نمانده بود تا چراغ پیه سوزِ آینده ی رو به افولش شود.به تمام عکس های قهرمانانِ والیبال آویخته به اتاقش که با وسواس خاصی از گذشته های دور گلچین کرده بود با آهی سینه سوز نگاهِ حسرت واری انداخت و گوشه چشم های چروکیده اش خیس شد.در همین حین پیامکِ واریزِ حقوق اخرین ماه کارمندی اش رشته افکارش را از هم گسست،بازنشسته شد.

▪️#داستانک_های_تلخ
▪️#فریق_محمدی

@philosophybimarz