فلسفه بدون مرز

#صادق_هدایت
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه بدون مرز
@philosophybimarzПродвигать
10,56 тыс.
подписчиков
786
фото
276
видео
137
ссылок
فلسفه در جستجوی حقیقت است,اما مدام از خود می پرسد ایا حقیقتی وجود دارد؟ پیج فلسفه بدون مرز🤟 https://www.instagram.com/philosophybimarz/ ادمین :تبلیغ شما در تعرفه جدید هم در استوری اینستاگرام و هم در تلگرام پست میشه به دایرکت پیج اینستاگراممون بیاید
К первому сообщению
‍ ■ اگر دانشمندی، روانشناسی، بخواهد درباره زشت‌ترین اشکال بی‌حیایی، بلاهت، حقارت، هرزگی و رذالت
و خودگنده‌ بینی مطالعه‌ای جدی بکند؛
باید بیاید و در اینجا(ایران) مستقر شود
تا محیرالعقول‌ترین پدیده‌ها را ثبت کند...!

■ فساد‌ نژاد ما از بچه و پیر
و جوانش پیداست.
همه‌مان ادای زندگی را درآورده‌ایم،
کاشکی ادا بود،
به زندگی دهن کجی کرده‌ایم؛

■ اگرچه به قدر الاغ چیز سرمان نمی‌شود
و همیشه کلاه سرمان می‌رود،
اما خودمان را باهوش‌ترین مخلوق
تصور می‌کنیم.
همیشه منتظر یک قلدریم که به طور
معجزه آسا ظهور بکند
و پیزی ما را جا بگذارد؛

■ بیست سال دلقک‌های رضاخان
تو سرمان زدند،
حالا هم صدایمان در نمی‌آید و‌‌ همان
گربه‌های مردنی را جلوی ما می‌رقصانند.
این هوش ما در هیچ یک از شئون فرهنگی یا علمی و یا اجتماعی بروز نکرده است،

■ هنرمان لوله هنگ،
سازمان وز و وز جگرخراش،
فلسفه‌مان مباحثه در شکیات و سهویات
و خوراکمان جگرک است.

■ نه ذوق، نه هنر، نه شادی، همه‌اش دزدی، کلاه برداری و روضه خوانی!
ما در حال تعفن و تجزیه هستیم،
از صوفی و جوان و پیر و کاسب کار و گدا
همه منتظر پول و مقام هستند،
آن هم به طرز بی‌شرمانۀ وقیحی،
مردم هر جای دنیا ممکن است که به یک چیز و یا حقیقتی پایبند باشند
مگر اینجا که مسابقۀ پستی و رذالت را می‌دهند.
دورۀ ما دورۀ تحقیر و آخ و تف است.

▪️#صادق_هدایت

@Philosophybimarz
◾️بوف کور

▪️برای من او در عین حال یک زن بود یک چیز ماوراء بشری با خودش داشت، صورتش یک فراموشی گیج کننده همه صورت‌های آدم‌های دیگر را برایم می آورد.

▪️بطوری که از تماشای او لرزه به اندامم افتاد و زانوهایم سست شد، در این لحظه تمام سرگذشت دردناک زندگی خودم را پشت چشمهای درشت، چشم‌های بی اندازه درشت او دیدم، چشم‌های تر و براق، مثل گوی الماس سیاهی که در اشک انداخته باشند.

▪️در چشمهایش،در چشم‌های سیاهش شب و ابدی و تاریکی متراکمی را که جستجو می‌کردم پیدا کردم و در سیاهی مهیب افسونگر آن غوطه ور شدم، مثل این بود ‌که قوه ای را از درون وجودم بیرون می‌کشند،زمین زیر پایم می‌لرزید و اگر زمین خورده بودم یک کیف ناگفتنی کرده بودم.

▪️#صادق_هدایت
▪️#بوف_کور
▪️#ادبیات
@philosophybimarz