فلسفه برای کودکان چه اثری روی خودم گذاشت؟
فائزه رودی
.
https://t.center/PhiloP4c اثرگذاری فبک برایم در دو وجه بود یکی در نسبت با آدمبزرگها دیگری در نسبت با کودکان.
زمانی که دکتری فلسفه قبول شدم چند سالی بود فلسفه برای کودکان کار میکردم. روزهای اول ترم یک دکتری یک کم گیج بودم. انگار شیوهی آموزش را فراموش کرده بودم بس که در فضای فلسفه برای کودکان نفس کشیده بودم. تو دلم دائم میگفتم چرا فقط استاد صحبت میکند؟ چرا ما نظر نمیدهیم؟ چرا از ما چیزی نمیپرسند؟ انگار فضای آموزشی برایم غریبه بود. اما خب به مرور سازگار شدم. وقتی سر کلاس دکتر مالک حسینی قرار شد دربارهی بخشی از نیکوماخوس ارسطو صحبت کنم تلاش کردم به شیوهی فبک ارائه کنم حتی به همکلاسیهایم برگه دادم که پایان کار نظر خودشان را دربارهی بحث با اسم و فامیلشان بنویسند. دوستانم مقاومت داشتند در نوشتن اسمشان و خیلی ارزیابی جذابی نشد. لیپمن را یاد کردم درست فهمیده بود دوران دانشجویی برای این کارها دیر است باید از کودکی آغاز کرد.
https://t.center/PhiloP4cحتی در همان ایام برای مربیان یک مدرسهی معروف هم دورهای گذاشتم. آدمبزرگها کلافهام میکردند پر از پیشفرض، پر از قضاوت، پر از مقاومت. وا نمیدادند. پرسشهاشون فراتر از شام امشب چی بپزم نرفت. از کلاسشان که بیرون آمدم باز هم گفتم روحت شاد لیپمن. بعدها تمام تلاشم را کردم با آدمبزرگها همدلانهتر کارگاه برگزار کنم و خیلی ازشون توقع یک ذهن کودکانهی کنجکاو و مشتاق را نداشته باشم.
آدمبزرگها طور دیگری هم آزارم میدادند. وقتی بچهها را قضاوت میکردند و به ایشان برچسبهای لجبازی، نادانی و چیزهایی از این دست میزدند (و میزنند) یادم میآید در یکی از دبیرستانهای معروف تهران تفکر کار میکردم وقتی میخواستم بروم سر کلاس مدیر مدرسه گفت: کولر خراب است اگر بچهها اعتراض کردند رو بهشون نده! سکوت کردم رفتم سر کلاس و بعد از یک گفتوگوی پر شور آمدم تو دفتر مدیر پرسید بچهها چی گفتند گفتم هیچی از تنها چیزی که در کلاس حرف نزدیم کولر بود. در همان مدرسه وقتی تو دفتر مینشستم معلمها دائم از این صحبت میکردند فلانی فقط به درد شوهر کردن میخوره به مامانشم گفتم. مگه آدم اینقدر خنگ میشه.... کلافه میشدم از جلسههای بعدی چاییام را بر میداشتم و میآمدم تو حیاط میایستادم. آنها از بچههایی صحبت میکردند که از نظر من بسیار بسیار بسیار از من جلوتر، داناتر و آگاهتر بودند.
https://t.center/PhiloP4cمن در فبک اعتماد و احترام به بچهها بیش از پیش تمرین کردم و مدعیام که یکی از خودشان میشوم، همهی تلاشم را میکنم عالم را از چشم آنها ببینم، با ایشان همدل باشم. از ایشان یاد بگیرم و با هم کارگاه و کلاس را پیش ببریم. چند وقت پیش در ضبط رادیو یکی از دخترها میگفت: خانم رودی طرفدار بچههاست نه آدمبزرگها و خیلی خوب بچهها را درک میکند این ارزیابی از دورهمیمان برایم بسیار ارزشمند بود و هست و خواهد بود.
شاید برای همین است که در بعضی جمعهایی که آدمبزرگها و بچهها با هم هستند سکوتم اما در دلم حرص میخورم و آه میکشم. گاهی از اینکه به کودکان و نوجوانان اعتماد نمیشود. گاهی از اینکه به کودکان و نوجوانان احترام گذارده نمیشود. گاهی از برچسبهایی که به کودکان و نوجوانان زده میشود. گاهی از اینکه کودکان و نوجوانان شنیده و دیده نمیشوند. گاهی از اینکه کودکان و نوجوانان با همسالانشان مقایسه میشوند. اگر خودم هم جایی حواسم نبوده است تلاش کردم جبرانش کنم.
فبک سال به سال در ارتباط با کودکان و نوجوانان عمیقترم کرد. خیلی ازشون یاد گرفتم. ظاهرش این بوده است که من تسهیلگرشان بودهم اما همواره آنها غافلگیرم کردند و بسیار یادم دادند.
.
.
.
#من_از_دنیای_بدون_کودک_میترسم #به_کودکان_اعتماد_کنیم#فلسفه_برای_کودکان_و_نوجوانان #فلسفه_با_طعم_عمه #فلسفه_در_عمل