روایت الا کنستانس سایکس از برپایی عزاداریهای محرم و نمایش تعزیه در تهران اواخر عهد قاجار در سفرنامه ایران و مردمش، ترجمه دکتر علیمحمد طرفداری:
«در تهران تکیه یا تماشاخانه مدور معظمی برای برپایی نمایش تعزیه در ده روز نخست محرم وجود دارد. این تماشاخانه مسقف نیست، بل در خلال روزهای اجرای نمایش سقف آن را با چادر میپوشانند، و دورتادور آن لژهایی برای نشستن شاه و اشراف تعبیه شده است، و عامه مردم در میان آن جای میگیرند. صدها زن و کودک سیاهپوش در جلوی صحنه که صفهای مدور در وسط بنا است؛ و در پشت سر آنها مردها مینشینند.
در نگاه اروپایی دیدن شاید سه یا چهار هزار زن که حتی یک نفر از آنان چهره خود را آشکار نمیکند، و تنها میتوانند از میان نوار توری بالای پارچه سفیدی که روی صورت خود انداختهاند، نگاه کنند، چیز عجیبی است. همه آنها بسیار زود میآیند تا جاهای خوب را در کف خاکی تکیه که در آن جا روی پاشنههایشان مینشینند، به دست آورند، و در فواصل زمانی شربت مینوشند و قلیان میکشند، و به روضههای ملاهای مختلف که میکوشند احساسات این جمعیت عظیم را به غلیان درآورند، گوش میسپارند. سرآخر نواخته شدن نوایی گوشخراش از آمدن بازیگران خبر میدهد که از پلههای منتهی به صفه بالا میروند، و تماشاچیان از نوشیدن و کشیدن قلیان دست شسته و خود را برای دیدن نمایشی که در پیش است، آماده میسازند. از آن جا که هیچ زن مسلمانی در انظار عمومی ظاهر نمیشود، بازیگران همه از مردان و پسران هستند که اکثراً نقشهای خود را خوب و با اعتقاد راسخ بازی میکنند، و این افتخار بازی در نمایش تعزیه اغلب از پدر به پسر به ارث میرسد. در واقع پدر و مادرهای حاضر در میان تماشاچیها گاه التماس میکنند تا شاید پسرانشان اجازه یابند برای مدتی کوتاه روی صحنه و در نقشهایی چون برادرزاده کوچک [امام] حسین [ع] یا پسر نوزادش عبدالله بایستند. یکی از رجال ایرانی برای نگارنده تعریف کرد که در هفت سالگی در یکی از این تعزیهها در کنار مادرش نشسته بود که ناگهان یکی از این بازیگران غریبه او را بلند کرده و بر روی صحنه برد. اما او چنان گریه و جیغ و داد بلندی راه انداخت که بلافاصله وی را نزد مادرش برگرداندند، و از این رو مادرش فکر میکرد که به دلیل این رفتار ناشایست او نفرینی ابدی بر زندگی پسر بداقبالش حاکم خواهد بود!» (ص 152-151 متن اصلی)
https://t.center/NewHistoricalStudies