📚 لازمه رسیدن به علمِ بومی، طرحِ سؤالِ بومی است. کاری که آنطرفِ آب بخوبی انجام میشود و مسیرش روشن و مشخص است. دانشگاه در کشورِ ما سؤالهایش را از خود دانشگاه میگیرد. نتیجه میشود همین مدارِ بسته و هزار توی پیچیدهای که داریم. و اتفاقاً بر همین اساس است که در رشتههای محض اوضاعِ تحصیلاتِ تکمیلیِ ما بهتر است. در کارشناسیِ برق، درسِ مدار میدهند که سالها پیش از دورههای اروپایی برگرفته اند. در کارشناسیِ ارشد، اساتید عقولشان را روی هم میگذارند و درسِ مدار پیشرفته ارائه میدهند، در دکترا هم به همین نهج میرسند به درسِ مدارِ خیلی پیشرفته! اگر واحد کم و زیاد خواستند بکنند، همینها را یک و دو و سه جلوش میگذارند و آبش را زیاد و کم میکنند ... هیچکس هم عین خیالش نیست که این درسِ مدار به دردِ دانشجوی ما میخورد یا نه. اگر به درد میخورد در کدام صنعت؟ چه چیزهایی نیاز است به آن اضافه شود یا کم شود؟