🌱✾🦋 عشق سنگے من 🦋✾🌱

Канал
Логотип телеграм канала 🌱✾🦋 عشق سنگے من 🦋✾🌱
@parvaneh_z1Продвигать
8,37 тыс.
подписчиков
تو با بال پروانه من چه کردی ببین عشق دیوانه من چه کردی 🥺
لعنت
<unknown>
این ابرهای تیره چه می گویند
در آسمان چشم نگونبارم


لعنت که درد و خاطره ات مانده
لعنت به من که یاد تو می افتم
کاش از میان زنده به گوری هام
لعنت فقط به ذات تو می گفتم



ای ابرهای تیره چه می خواهید
از آسمان چشم نگونبارم


#سعید_خاکسار
@saeed_khaksar58

1403/08/24
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from saeed_khaksar58 (ꜱᴀᴇᴇᴅ ᴋʜᴀᴋꜱᴀʀ)
این ابرهای تیره چه می گویند
در آسمان چشم نگونبارم
گویا دوباره رد شده تصویرت
از ذهن نیمه مرده ی تب دارم


من ذهن مبتلا شده بر یادت
آن خسته ای که گیج و گرفتار است
جز اینکه مرده است و نمی گوید
یک زندگی به خویش بدهکار است


من زنده ام هنوز  و نمیدانی
یا مرده ای که هیچ نمیدانم
یا مانده ام که خاطره هایت را
در ذهن نیمه زنده  بمیرانم


اما بدان تمام نخواهی شد
تا لحظه های من به تو درگیرند
این زندگی ادامه ی من با توست
تا  لحظه ها  به  پای تو  میمیرند


لعنت که درد و خاطره ات مانده
لعنت به من که یاد تو می افتم
کاش از میان زنده به گوری هام
لعنت فقط به ذات تو میگفتم


هر شب که خواب میبردت آرام
من با عذاب یاد تو بیدارم
ای ابرهای تیره چه می خواهید
از آسمان چشم نگون بارم


#سعید_خاکسار
@saeed_khaksar58

1403/08/24
#آبان_و_تنهایی🦋


اینجا که من هستم دقیقا ساعتِ صفر...
حالی خراب از استرس ، تشویش ، دلشوره
این وقت شب ساعت کجا از عشق میگوید
حسِ بدی دارم ، تبی در مرزِ پاشوره

اینجا که من هستم زمین با آسمان دشمن
سهم زمین را خورده نه نوری و نه باران
بوده همیشه گرگ و میش و ترسناک و بد
بوده خوشی یک عمر از چشمان ما پنهان

ساعت کمی از نیمه رد شد چشم من بسته
با گریه ی کودک پریدم از میان جا
او را به آغوشم کشیدم تا بخوابانم
چون کوره از تب ، ناگهان برخاستم از جا

من بودم و فرزند تبدار و کمی هم ترس
من بودم و تنهایی و یک خانه ی بی مَرد
باید که می بردم جگر گوشه ی تبدارم
شاید شَود کاری برای گریه هایش کرد

وقتی رسیدم نبش کوچه ، تازه فهمیدم
شهر از شلوغی نیمه شب مانند هر شب نیست
من بودم و فرزند تب دار و کمی هم پول
شب بود و مردان و زنان ، فریاد های ایست

آن شب تمام دست ها یک مشتِ  تو خالی
فریادهای بی امان با ناله ها در گوش
پاها ولی محکم تر و سِرتق تر از دیروز 
دیوارها هم با تمام شهر دوشادوش

صد نوجوان با جسم های زخمی و خونبار
قربانیِ شلیک و خشم و دود و باران شد
اینجا هنوزم چشم ها کور و دهان بسته
اینجاست عاشق از ستم در بند زندان شد  

آن شب تمام خانه ها خالی از آدم بود
ها ! یادم آمد آن شبِ بد ماهِ آبان٭‌ بود
من ، تو وَ او ، ماها همه اصلا چرا اینجا
جمعیتی با هم ، میان این خیابان بود؟

آن شب سُرور و جشن و پاکوبیِ شیطان بود
اجبار و تهدیدِ پیاپی از سرِ باتوم
رقصِ گُل و گِرداب مُردابی که می بلعید 
شاباشِ آنها نُقل های سُربی و مسموم

آبان دوباره ماه ریزش با تِمی مخلوط
فست فود و چند پُرس از غذاهای خیابانی
اینها سفارش های اربابان دارا بود
صدها هزاران مزه با چاشنیِ انسانی

میزی مهیا شد و مهمانان مجلس هم
شیک و مرتب صف کشیدند از لب کاشی
چند لحظه بعد با یک اشاره زیر دندان رفت
گوشت و تمام استخوان های سفارشی

آبانِ آن شب با همیشه فرق میکرد و؛
باران اگر آمد برای شستن خون بود
تنها نه از روی درختان برگ های خشک
در کوچه ها و در خیابان ردِ طاعون بود

من همچنان با کودکم یک گـوشهٔ دیوار
این رفت و آمدهای وحشتناک را دیدم
نه جرأت رفتن به درمانگاه بود آن شب
نه فرصت برگشتنِ خانه چه ترسیدم

آن شب دوباره قصهٔ ضحاک را خواندم
با این دو چشمم صد نفر قابیل را دیدم
افتادن برگ درختان در خَم آبان...
آن شب هزاران کشتنِ هابیل را دیدم

آن شب خدا هم دید این اوضاع نا آرام
باران و تب ، بارانِ جان ، بارانِ اشک غم
چشمان مادرهای پیر و مانده در کوچه
باران و خون باران آتش بود دستِ کم

آبان کمی خم شد ببوسد جای پایش را
سُر خورد و با سَر ناگهان نقش خیابان شد
از حنجره جای صدا فواره ی خون بود
این ظلم ها که با تمامِ جان انسان شد

از ترس و وحشت کودکم را می فشاریدم
تا نشنـود آواز مرگ و ضجه ی آنان
چشمانم اما جای اشک از دیده خون بارید
آن شب خدا هم گریه کرد از وحشت آبان

یک لحظه فهمیدم که آغوشم کمی سرد است
حالا نفس در سینه ی فرزند من هم مُرد
آه ! از میان آن همه آشوب و بی خوابی
آبانِ آن شب کودکم را با خودش هم برد

در امتداد کوچه خشکم زد چه دردی بود
دادی کشیدم بی امان از عمقِ سوز جان
اما کسی فریاد و افغان مرا نشنید
شاید خدا دید و نگاهش را گرفت آسان

آن شب شدم همراه هم نوعانم از این درد
دیدم در آن شب که ندارد قیمت اصلا جان
باروت و بغض و عربده شلیک و قدری بعد
تن های بی جانی میان کوچه و میدان

جایی که من هستم ! زمین تابیده بر خورشید
اینجا که هستم آسمان سرخ است و یلدایی
اینها همه از انعکاسِ آتش و خون است
آبان و جان ، آبان و خون ،آبان و تنهایی

شهر از سکوت و دلهره شد شهر ارواح و؛
آن شب تمام و ،آسمان هم باز بی مهتاب
زنجیر و حلقه های زنجیری ، شده پاره
آن شب زمین در بستر خون رفته بودش خواب

آن شب سپرده شد به دست صفحهٔ تقویم
تاریخ می گوید از این شبهای تکراری
تاریخ می سوزد برای نسل های بعد
تاریخ ، می گرید برای درد اجبـاری


افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


#شماره_ثبت۱۳۳۷۵۷


@ahmadipone
هر آخرِ هفته ، به رسمِ "مادربزرگم" برایت دعاهایِ خوب می کنم ...
دعا می کنم لبخندهایت از تهِ دل باشد ، و غصه هایت سطحی و زود گذر ...
دعا می کنم مسیرِ موفقیتت هموار باشد و انگیزه هایِ صعود و پروازت ، بسیار ...
دعا می کنم هرگز در پیچ و تابِ زمانه ، بی پناه نباشی ،
هرگز دلت نگیرد ،
و چشم هایِ روشنت ، هیچ زمانی خیس و اشک آلود نباشد ...
دعا می کنم عاشقِ کسی باشی ؛
که عاشقت باشد ،
و کسانی کنارت باشند ؛
که تو را می فهمند و هوایِ دلت را دارند ...
من خوشبختی ات را ، شادی ات را ، آرامشت را ،
من آرزوهایِ زیبایِ تو را آرزو می کنم ...
آرزو می کنم به معنایِ واقعی " زندگی کنی " ... !


#نرگس_صرافیان_طوفان

🪵🌼


‌‌‌‌‎❀═‌‎‌༅عشق سنگے من༅═‎‌‌‌‌❀
🍂❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟🦋 ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌❀🍂
Mesle To
Majid Razavi
🔥 آهنگ جدید مجید رضوی
دلم گرفته
دلتنگم
آه،،،انگار
پنجه در پنجه‌ی تنهایی
وَ دست در آستین شب
در گستره‌ی دشت وسیعی از واژه‌ها
که عطر دلتنگی میدهند گم شده‌ام
هر چه هست شب است و شب
افسوس است و افسوس
ای کاش است و ای کاش...
روی دست خودم مانده‌ام
حبس شده‌ام درون پیله‌ی بی‌کسی‌ام
مثال بادباک گیر کرده به شاخه‌ی درخت
امید رهایی ندارم
مثال تکه ابری کوچک و تنها در پهنه‌ی آسمان
قدرت باریدن ندارم
میراث دارِ بغضم و طلایه دار حسرت
امیدی به رویش خورشید و بوسه‌ی صبح ندارم
انگشتم را لابلای گیسوان آسمان شب می‌برم
کاش بال پر گشودن داشتم،کاش
تا میپریدم و خودم را و تنهایی‌ام را
به میهمانی ستاره‌ها دعوت میکردم
بر سر سفره‌ی آسمان مینشستم
به نوازش ماه میرفتم و به نیابت از خورشید
بوسه به پیشانی شب میزدم
کاش لااقل کسی بود دستانم را میگرفت تا
رقص آفتابِ سپیده دم‌، در بزم سحرگاه را
امید خورشید، برای خزیدن در آغوش آسمان را
بوسه‌ی نسیم به صورت شالیزار‌‌‌‌‎را
نشانم میداد،،،کاش...


‌‌‌‌‎❀═‌‎‌༅عشق سنگے من༅═‎‌‌‌‌❀
🍂❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟🦋 ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌❀🍂
#مجتبی_خوش_زبان🌱
غم هجران تو کرده است مرادل نگران
شده ازخون جگر دیده ی من‌اشک فشان

رفته طاقت زدل و صبر ندارم چکنم
رازم از پرده برون شد زکفم رفته عنان

چه بود حاصلم از عشق تو جز محنت ودرد
شده سهمم زتو بی خوابی و آه وافغان

دیده ام جزتو نمی خواهد و دلبستهء توست
چشم من درپی تو باشد وتو با دگران

دل دگر نیست به حکم من ودر حیطه ی توست
بر سر و سینه زند هیچ نگیرد فرمان

بی تو ویرانه شده خانه وکاشانه ی من
بیت الاحزان شده لبریز وسراسر حرمان

هرکجا می نگرم روی تورا می بینم
برده ای از من دلخسته دگر تاب وتوان

توهمه هستی من دردل وجان جا داری
همچو خونی که به رگهای منی در جریان

پا کشان ناله کنان تا سرکویت آیم
که بگیرم زسراپرده ی تو نام ونشان

شاعری ساده دل از خطّه ی کاشان هستم
دین وایمان زکفم برده دوچشم شیطان






‌‎‌‌‌‎‌‌‌𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌჻ᭂ࿐l‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌

‌‌‌‌‎❀═‌‎‌༅عشق سنگے من༅═‎‌‌‌‌❀
🍂❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟🦋 ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌❀🍂
کاش
میشد
لحظه ای
کوتاه حتی
می کشیدم
در بغل
آن کودکی ها
خنده های شوق و
رقص شاپرک ها
دور گلهای بهاری

قصه ها و کرسیِ
مادربزرگ و قلبِ
خانه مادرم ...
وقتی که
موهای فرم را
شانه میزد
با سرانگشتان
گرم و مهربانش

لای هر پیچ و گره
را پونه ای می بست
با صد شوقِ جاری
در نگاه پرامیدش

آه ! مادر
گونه هایم با
نوازش های دستت
خواب شیرین را
به چشمم هدیه میداد

ای دریغ از
روزهای رفته
بر باد و هزاران
آرزوی مانده در دل

من هنوزم
کودکی ها را
چنان معجونِ کمیابی
برای روزهای
سخت و سردی
که خیال رفتن از
آغوش تنهایی و
شبها را ندارد ...

گوشه ای از
ذهن خود دارم ،
که درمانی شود
بر بغضِ بی تاب گلویم

وقتی از دلتنگی و
تلخیِ این دنیای
نامرد و هزاران رنگ
جانم بر لبم آمد
مرا اندازه ی یک جرعه
آرامش بغل گیرد ...

چقدر آرامشت
خوب است
دنیای قشنگِ
کودکی هایم
ولو در خاطر و حتی خیالی
دور از لمسِ دو دستانم



#افسانه_احمدی_پونه

─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─


@ahmadipone
کمکم کن که غمم اینهمه سنگین نشود
بیش از این ظلم به قلب من مسکین نشود

باورت نیست چرا؟ زنده و سرخوش پس از این
این زمین خورده ی دلمرده به تلقین نشود

گره ی کور که در کار وفا افتاده است
به دعا گر که نشد باز، به نفرین نشود

اینچنین گرچه اگر هست، ولی آن ظالم 
کاش هرگز سر آسوده به بالین نشود

وزن تلخی که نهفته است در این شعر حزین
شک مکن با عسل قافیه شیرین نشود

او که خود باعث شاعر شدنم بود شبی
گفت: دیگر غزلت مایه ی تسکین نشود

خسته ام، چشم امید دل من سمت شماست
همتی کن که دلم خسته تر از این نشود


#حامد_بیدل💞

‌‌‌‌‎❀═‌‎‌༅عشق سنگے من༅═‎‌‌‌‌❀
🍂❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟🦋 ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌❀🍂
دکلمه عشق
مرتضی سرمدی
حرفِ دل رو باید به اهلِ دل گفت
نه به اهلِ گوش :)


‌‌‌‌‎❀═‌‎‌༅عشق سنگے من༅═‎‌‌‌‌❀
🍂❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟🦋 ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌❀🍂
Mehdi Zaki Zadeh [WikiSeda]
Mehdi Zaki Zadeh [WikiSeda]
دوست دارم دور چشمانت بگردم روز وشب

چون تو خورشیدی ومن سیاره ای اهل ادب



#اڪرم_نورانی


https://t.center/banoo_noorani
.
عجب آهو وَشِ رامیست
چشمت
به صبحِ مستِ من
جامیست چشمت


دلم را می برد موج نگاهت
چه اقیانوس آرامیست
چشمت


#اڪرم_نورانی
🎙مجید حسینی🎙
🌊@moooje_shomal🌊
آهنگ زیبای مجید حسینی🎙

زرشک داره بن هنیشم سایه
تماشاهاکنم دلبر مره ..😍

🌊🌊
#خیال_روی_تو



 
نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
برفت در همه عالم به بی دلی خبرم

نه بخت و دولت آنم که با تو بنشینم
نه صبر و طاقت آنم که از تو درگذرم

من از تو روی نخواهم به دیگری آورد
که زشت باشد هر روز قبله دگرم

بلای عشق تو بر من چنان اثر کرده‌ست
که پند عالم و عابد نمی‌کند اثرم

قیامتم که به دیوان حشر پیش آرند
میان آن همه تشویش در تو می‌نگرم

به جان دوست که چون دوست در برم باشد
هزار دشمن اگر بر سرند غم نخورم

نشان پیکر خوبت نمی‌توانم داد
که در تأمل او خیره می‌شود بصرم

تو نیز اگر نشناسی مرا عجب نبود
که هر چه در نظر آید از آن ضعیفترم

به جان و سر که نگردانم از وصال تو روی
و گر هزار ملامت رسد به جان و سرم

مرا مگوی که سعدی چرا پریشانی
خیال روی تو بر می‌کند به یک دگرم



#سعدی
<⃟❥ᬉᭂ🦋ᬉᭂᭂ❥⃟
دل تنگم و دلتنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
عاشق نشدى، لنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

کو قطره اشکى که به پاى تو بریزم که بمانى ؟
بى اسلحه در جنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

تو آن بت مغرور پیمبر شکنى، داغ ندیدى
دل بسته به یک سنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

تو تابلوى حاصل دستان هنرمند خدایى
نقاشى بى رنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

گشتم همه جا را پى چشمان پر از شوق تو اما
فرسنگ به فرسنگ نبودى که بدانى چه کشیدم

#سید_تقی_سیدی


<⃟❥ᬉᭂ🦋ᬉᭂᭂ❥⃟
Telegram Center
Telegram Center
Канал