📌 انگلستان مهد محافظهکاری سیاسی
🔹 انگلستان به عنوان مهد محافظهکاری دنیا شناخته میشود. با مرور کلی تاریخ هم خواهیم دید که ما در انگلستان با تحولات و انقلابها و جنبشهای بسیار کمتری مواجهیم تا مثلاً فرانسه. اینکه چه علتهایی موجب شده انگلستان اینگونه باشد شاید از آن مباحثی باشد که نیاز به یک جام جهانبین داشته باشد. اما لُب لباب محافظهکاری چیست؟
🔹 شاید یکی از مهمترین ویژگیهای محافظهکاری را در تردید آنها نسبت به کامل و وافی بودن عقلانیت دانست. برای درک روشنتر این موضوع معمولاً به انقلاب فرانسه ارجاع میدهند. انقلاب فرانسه در واقع محصول تفکر روشنگری بود. تفکر روشنگری که به دنبال آن بود که همهٔ امور را با عقل خود تمشیت کند. روشنگری اعتقاد داشت که ما صرفاً با تکیه به عقل خودمان میتوانیم جهانمان را بازسازی کنیم و طرحی نو و عقلانی دراندازیم. در مقابل اما محافظهکارانی مثل ادموند برک معتقد بودند این خوشبینی به عقل آدمی نادرست است. اینجا محافظهکاران معمولاً میان دو نوع دانش تفکیک میکنند. یک دانشی که حالت تئوریکال دارد و یک دانشی که حالت عملی یا پرکتیکال دارد. به زعم اینها روشنگری همه چیز را در همان دانش نظری یا تئوری خلاصه کرده و برای همین تصور میکند که ما اگر با عقل به یک تئوری خوب دربارهٔ جامعه و سیاست و... برسیم آنگاه فقط اجرای درست آن میماند و لذا همه چیز دیگر در گروی اجرای درست و دقیق آن تئوری است. محافظهکاران اما روی دانش عملی خیلی تأکید دارند و آن را یک منبع غنی میدانند و معتقدند که از قضا بیشترین دانش ما هم از سنخ دانش عملی است. دانش عملی یعنی مثلاً همان یادگیری شنا! وقتی میگوییم کسی شما بلد است، یعنی میتواند شنا کند بدون اینکه لزوماً از فرمولها و نظریات و اتفاقاتی که حین شنا کردن رخ میدهد آگاه باشد. این بدان معناست که محافظهکاران روی تجارب بشری حساب ویژهای باز میکنند و این تجارب بشری هم در واقع در قالب همان آداب و سنتها منتقل میشوند. در واقع محافظهکاران معتقدند که این آداب و سنتها چنان که در روشنگری تصور میشود، بیهوده و مضحک نیستند، بلکه حکمتی پشت آن بوده و برای پاسخ به مسائل و موضوعاتی هم به این نتایج رسیدهاند. برای همین هم محافظهکاران مثلاً روی نهاد خانواده، دین و... خیلی تأکید دارند چون برای آنها کارکرد مهمی قائلند که بشر در طول تاریخ به آن دست یافته ولی از چشم روشنگران مغفول واقع مانده. و البته باید گفت که از نظر اینان این تجارب و اقتضائات بشری ممکن است در هر منطقهای متفاوت باشد. یعنی راهکارهایی که در انگلستان جواب داده ممکن است در جای دیگر جواب ندهد.
من نمیدانم چه عواملی موجب شده که انگلستان اینچنین روی این مسائل حساس باشد، اما به نظرم بیربط هم نیست که در فلسفهٔ انگلستان هم ما بیشتر با تجربهگرایی و تأکید بر عقل سلیم و اینها مواجهیم و شاید چیزی همانند فلسفههای نظامساز و جامع آلمانی در آنها نبینیم.
🔹 با این اوصاف آیا محافظهکاری لزوماً به این معناست که خود را تماماً مقید به همان سنتها و رسوم و آداب و تجارب قبلی بداند؟ پاسخ منفی است. محافظهکاران با تغییر مخالف نیستند، مثلاً ادموند برک میگفت دولتی که خواهان تغییر نباشد، خواهان بقای خود هم نیست. آن چیزی که محافظهکاران با آن مشکل دارند تغییرات ناگهانی و اساسی است. دلیلش هم همان مطالب قبلی است، چون معتقدند عقل بشری همهٔ حالات و همهٔ مسائل را در نظر نمیگیرد و چیزهایی از نگاهش پنهان میماند. در عوض محافظهکاران به تغییرات تدریجی معتقدند، تغییراتی که محصول انباشت این تجارب بشری باشد. البته آن چه در عمل در میان طیف محافظهکاران بیشتر شاهدش هستیم همان مقید بودن سفت و سخت به سنتهاست و شاید اصلاً اینها بنا به علتها و دلایل دیگری محافظهکارند (آنچه اینجا بیان شد محافظهکاری سیاسی بود).
پینوشت: برای توضیحات تفصیلی دربارهٔ منش محافظهکار میتوانید به
این توضیحات آقای عارف عبادی هم مراجعه کنید.
#محافظهکاری
👤 امید قائمپناه
@paresia