کانال خبری پان‌ايرانيست

#کارخانه_دار
Канал
Логотип телеграм канала کانال خبری پان‌ايرانيست
@paniranistПродвигать
2,53 тыс.
подписчиков
7,67 тыс.
фото
6,62 тыс.
видео
2,77 тыс.
ссылок
شبکه‌های اجتماعی حزب پان‌ایرانیست: تارنما www.Paniranist.party فیس‌بوک Fb.com/paniranist.info اینستاگرام instagram.com/paniranist.party توییتر https://twitter.com/paniranist_info یوتیوب https://www.youtube.com/c/paniranistinfo/
‍ ‍ 🔴 روز تلخ مصادره «شركت #ايران_كاوه» از زبان اصغر قندچي:

🔻آمدند و گفتند: مديريت و مالکیت كارخانه را فراموش كنيد!

💠شركت ايران كاوه تا قبل از اينكه در سال 58 مصادره شود 2 هزار كارگر داشت و 50 هزار كاميون «ماك» ساخته و روانه جاده هاي ايران كرده بود. در بخشي از گفتگو با #اصغر_قندچی موسس اين شركت، از او درباره ماجراي روز مصادره كارخانه سوال كرديم:

⁉️آقاي قندچي! شاید يادآوري پاره‌ای خاطرات که به مصادرة «ایران کاوه» انجامید برای شما ناخوشایند باشد. يادتان هست كه دقيقا چه اتفاقي افتاد؟

آنقدر مملکت ما این ور و آن ور افتاده که هیچ چیز آن قابل فهم نیست که چی شده و چی نشده است. شركت ايران كاوه تنها جایی بود كه كار خودش را مي‌كرد و اتكايي هم به جايي نداشت. هيچ وقت هم از سختي‌هاي كار جا نزديم و تحت هر شرايطي به كارمان ادامه داديم و آن زمان{با وقوع انقلاب} هم قصد ما ادامه كار بود.

⁉️شعارنويسي‌هايي آن زمان هنوز روي ديوار شرکت شما هست؟

بله. آن زمان برای لغو قرارداد بزرگی مربوط به شرکت، در آمریکا بودم. خبر رسيد كه در ايران انقلاب شده است. در آمریکا دوستان و آشنایانی بودند که به من می‌گفتند همین جا بمان و برنگرد! اگر هم پول نداری ما داریم و به تو کمک می‌کنیم. 🔻اما من گفتم تحت هر شرایطی بر‌می‌گردم. برگشتم و مستقیم رفتم کارخانه. به بچه‌ها گفتم که خوب انقلاب شده. ما تابعیم، اما باید به تولید خود ادامه دهیم. برای کارگران صحبت کردم و کار را شروع کردیم. آنجا چند نفری از دولت آمده بودند در ایران‌ کاوه. گفتند که تولید کنید، مشکلی نیست. اما مدیریت و مالکیت را فراموش کنید!

⁉️بالاخره تکلیف «ایران کاوه» چه شد؟ سازمان حفاظت از صنایعْ کارخانه را گرفت؟

اصلا اینها را نپرسید! نفهمیدیم که كارخانه را کی گرفت و برای چی گرفت، و وقتی گرفت، چه کار کرد. همه کار را تعطیل کردند. گفتند مشمول بند «ج» است.{ بند «ج» شامل صنایعی بود که به نظر شورای انقلاب «از آنها فسادی ثبت نشده بود» اما «دچار مشکلات مالی، ضعف مدیریت یا ضعف مالی بودند»}.

⁉️در جایی گفته بودید که ایران کاوه مثل فرزندم بود. زمانی که فهمیدید کار از کار گذشته و دیگر مالک ایران‌ کاوه نیستید، چه حسی داشتید؟

آخر چه بگوییم؟ چقدر بگوییم؟ هی داغ خودمان را تازه کنیم؟ هیچ کاری نباید مي‌كرديم، فقط بايد « فقط آسه بریم و آسه بیایم!» ای کاش حالا که برده بودند، درست و صحیح جلو می‌بردند تا آدم می‌دید ثمره تلاشش از بین نرفته و کارخانه پیشرفت می‌کند. ولي ديديد كه ادامه نيافت.

⁉️بعد از اینکه کارخانه را گرفتند، روند تولید چگونه شد؟

هیچ!!! 15 سال جنس فروختند و ارتزاق کردند. انبار را خالی کردند. لب به لب دیوارهای «ایران ‌کاوه» جنس بود. شاسی‌ها، ریش تریلی، اتاق‌ها و ... بود. 4-5 هزار ماشینی که سی‌کی‌دی سفارش داده شده بود، سرهم کردند و فروختند!

⁉️سرنوشت ایران کاوه چی شد؟ خوب بالاخره كارخانه و سرمايه شما بود!

اگر شما رفتی دنبالش، ما هم رفتیم! چیزی دیگر نماند. برای ساکت کردن زبان مردم، یک اسمی هم روی آن می‌گذارند. اگر بپرسید الان چی شد؟ می‌گویند شد «سایپا دیزل». من فقط یک چیزی فهمیدم که همان یک چیز همه درس‌های لازم برای ماست، اینکه که صنعت در مملکت ما صاحب نداشته و ندارد. همان قبل انقلاب هم یک حرکت کورمالی بود. بعد انقلاب همان هم تمام شد. فقط بی‌صاحبی تمام ماند.

⁉️ شما این ‌همه در ایران کار کردید، به فکر نیفتادید سرمایه‌گذاری در خارج کنید و پس‌اندازی بیرون از ایران داشته باشید؟

خارج (با لحن کنایی)؟! ما تازه از خارج پول می‌آوردیم در داخل خرج مي‌كرديم، به مملکتمان علاقه داشتیم، مملکتمان را می‌شناختیم.

برگفته از : #کارخانه_دار
@paniranist
♨️کاوه بی‌درفش

🖌درباره اصغر قندچی، بنیان‌گذار کارخانه «ایران‌کاوه»، نخستین کارخانه کامیون‌سازی خاورمیانه

اصغر قندچی به سال 1307 در تهران زاده شد. پیشه پدرش وکالت بود و می‌خواست فرزندانش هم پی تحصیل علم و دانشگاه بروند. اما اصغر قندچی از همان نوجوانی درس را کنار گذاشت و به کار فنی در گاراژهای تهران روی آورد؛ پافشاری پدر بر تحصیل پسر هم به جایی نرسید. از 12 سالگی که وارد گاراژی روبه‌روی کافه شکوفه تهران شد، تا اواسط دهه 1340 که گذر «دولت» به «دروازه قزوین» افتاد و گره کار معاون وزیر اقتصاد به دست اصغر قندچی باز شد، «اوستا اصغر آهنگر» پیچ و خم کار بر روی خودرو و کامیون را چنان آموخته بود که می‌توانست بدنه و شاسی کامیون ماک آمریکایی را خود بسازد و با سوارکردن موتور و گیربکس روی آن، کامیون بسازد. آشنایی او با رضا نیازمند هم زندگی او را دگرگون کرد، هم فصلی نو در صنعت کشور گشود.

پدیده اصغر قندچی نتیجه اراده خود و تحولات اقتصادی جامعه بود. با آنکه فرزند خانواده‌ای اهل تحصیل علم بود، از مدرسه به بازار گریخت. از 12 سالگی در گاراژهای تعمیر خودرو شروع به کار کرد و در جوانی، به انگیزه بلندپروازی خود، بدنه کامیون ماک آمریکایی را در تعمیرگاه‌اش ساخت. آن زمان اصغر قندچی تعمیرکاری همه‌فن‌حریف در خیابان قزوین شناخته می‌شد. اما با فرایندهای اقتصادی-اجتماعی معمول جامعه ایران، تبدیل گاراژ اصغر قندچی به کارخانه «#ایران‌_کاوه» ممکن نبود. خواست سیاست‌گذاران دولت بود که «استاد اصغر آهنگرِ» دروازه قزوین بنیانگذار بزرگترین کارخانه کامیون‌سازی خاورمیانه گردد.

روایت رضا نیازمند، معاون وقت وزارت اقتصاد، اینگونه است که روزی نماینده شرکت مرسدس بنز پیش او می‌رود که برای مونتاژ خودروی مرسدس بنز در ایران، «پروانه» بگیرد. اما وزارت اقتصاد پیش از آن تصمیم گرفته بود که دیگر به صنایع مونتاژ پروانه ندهد. از این‌رو، نیازمند از درخواست نماینده مرسدس بنز سرباز می‌زند. نماینده کمپانی آلمانی ــ که پیش از مراجعه به وزارت اقتصاد، خواست خود را با شاه در میان گذاشته بود ــ از نیازمند شکایت پیش شاه می‌برد. شاه نیز 6 ماه وقت به نیازمند می‌دهد که یا خودرو در ایران بسازد، یا از منصب خود کناره‌گیری کند. این می‌شود که رضا نیازمند در کارگاه‌ها و گاراژهای تهران گِرد کسانی می‌گردد که بتوانند خودرو بسازند. به دروازه قزوین می‌رود و پس از پرس‌وجو، سرانجام، به اصغر قندچی می‌رسد. وقتی قندچی توانایی خود را اثبات می‌کند، نخستین پروانه ساخت کامیون را از دولت دریافت می‌کند و، بدین‌سان، کارخانه «ایران‌کاوه» را بنیان می‌گذارد؛ کارخانه‌ای که به سرعت گسترش می‌یابد و محصولات آن، جاده‌های ایران را درمی‌نوردند. افتخار او این بود که قطعه ایرانی با کیفیت بالا می‌سازد و مشتریانْ قطعات و کامیون‌های ساخت او را به نمونه‌های خارجی ترجیح می‌دهند.

آنچه دیگران از قندچی یاد می‌کنند، جز نام نیک نیست. گویی از شمار جوانمردان قدیمی ایرانی است. «دست به خیر» داشته است. نه آنکه اهل صدقه باشد؛ بلکه می‌کوشید بیکاران را شغل دهد، با تسهیلات بسیار ارزان کامیون در اختیار راننده‌های جویای کار قرار دهد، آنچه می‌دانست به کارگران آموزش دهد، بهترین امکانات را در اختیار کارگرانش قرار دهد. کارگر را سرمایه‌ای می‌دانست؛ ارزش آن را به «تحصیلات» تشبیه می‌کرد که سال‌ها فرد را آموزش می‌دهند تا به جایی برسد. همانطور که به آموزش آن‌ها اهمیت می‌داد، به دستمزد و رفاه آنان هم می‌اندیشید. با آن همه توجه و رسیدگی که به کارگرانش داشت، هنگامی که اوضاع برگشت و در واحدهای صنعتی کشور هرج‌ومرج افتاد، شماری از همان کارگران در حق قندچی بی‌رسمی‌ها کردند.

در دوره جنگ تحمیلی، همچون یک سرباز جنگید؛ اما در پشت جبهه. زمانی که ارتش برای رساندن تانک‌های خود به جبهه نیاز به یاری داشت، اصغر قندچی دوباره برخاست! تانک‌برهای زمین‌گیرِ ارتش را راه انداخت؛ موتورهای آن‌ها را تعویض کرد که دود نکنند؛ تانک‌برهای مازِ روسی در جاده‌های ایران داغ می‌کردند و قندچی، با ابتکار خود، تغییراتی روی رادیاتور و قطعات دیگر ایجاد کرد و مشکل را رفع کرد؛ صفحه ریش تریلی و چرخ پنجم زیر کمرشکن سوار کرد و ... تا کارآیی آن‌ها بالاتر رود. زمانی که به ماشین‌های سنگین برای حمل تجهیزات نیاز بود، قندچی راننده‌ها و صاحبان کامیون‌هایی را که از قدیم می‌شناخت فراخواند که همکاری کنند؛ شماری از همان راننده‌ها هنگام حمل تجهیزات به سوی جبهه‌ها، مورد حمله دشمن قرار گرفتند و شهید شدند. وانگهی، به اهواز رفت و کارگاهی در آنجا ساخت که کامیون‌ها و تانک‌برهای جنگ برای تعمیر به اهواز بیایند و دوباره به جبهه بازگردند.
گفتگوی مفصل ما با آقای #قندچی را در شماره 2 مجله کارخانهدار بخوانید.

🔸برگرفته از #کارخانه_دار
@karkhanedar_mag


👇کانال خبری پان ایرانیست👇
@paniranist