نمیدونم این سوتیه یا نه
ولی خب
ما ترم دو بودیم و یه کلاس تاریخ طولانی داشتیم که بد ساعت بود
فک کنم ۱۲ تا ۳ اینا بود ساعتش و گرمای بگایی و بعد نهار
و من یه روز رفتم جلوی جلو نشستم که گوش بدم به حرف استاد
از گرما خوابم گرف و رفتم🤣🤣🤣🤣🤣
و بعد با صدای استاد پریدم که با خنده گفت نخواب
و همه کلاس که پوکیده بودن و خود من که نمیدانستم چطور از خنده پاره نشم😂😂😂