همگان زبانی واحد و الفاظی یکسان به کار میبردند. چون آدمیان به شرق کوچیدند، درهای در سرزمین شِنعار یافتند و آنجا سکنی گزیدند. یکدیگر را گفتند: «بیایید خشتها بزنیم و آنها را در آتش بپزیم!» خشت را به جای سنگ و قیر را به جای ملاط به کار گرفتند. گفتند: «بیایید از برای خویش شهری بنا کنیم و برجی بسازیم که سر بر آسمانها ساید! خویشتن را پُرآوازه سازیم و بر سراسر زمین پراکنده نباشیم!»
باری، یَهُوَه فرود آمد تا شهر و برجی را ببیند که آدمیان بنا کرده بودند. و یَهُوَه گفت: «اینک همه یک قوم واحد هستند و به یک زبان واحد سخن میگویند، و آغاز کارهای ایشان چنین باشد! اکنون هیچ مقصودی از برای آنان محال نخواهد بود. بیایید فرود آییم! و آنجا، زبان ایشان را در هم ریزیم تا سخن یکدیگر را درنیابند.» یَهُوَه آنان را از آنجا بر سراسر سطح زمین پراکند و ایشان از بنا کردن شهر دست شستند. از این روی آنجا را بابِل نامیدند، زیرا در آنجا بود که یَهُوَه زبان جملهٔ ساکنان زمین را در هم ریخت و از آنجا بود که آنان را بر سراسر سطح زمین پراکند.
تورات، سِفر پیدایش، ۹-۱۱:۱
ترجمهٔ پیروز سیار، نشر هرمس
برج بابل، اثر بروگل@Owlpedia