#خاطره_بازی 🖼🌞توي اون هواي گرم ، با اون جثه ضعيف و لاغرش كنار يادمان شهداي گمنام نشسته بود ، ازش خواهش كردم درب ورودي مصلا را برامون باز كنه. گفت من نمي تونم و كليد ندارم !
پرسيدم پس چطور رفتي اونطرف ؟
گفت:من همينجا بودم بقيه رفتن !....
بعد از مدتي خادم مسجد اومد و رفتيم كه بساط جشن وفراهم كنيم، طبق قرار قبلي خيلي ها قول همكاري داده بودن، كه يا اصلا نيومدن يا دير اومدن.
در گروه شهرما
#فولادشهر هـيچ آقايي عضو نيست، قرار بود يكي از ارگانها بياد و حياط بزرگ مصلي رو آب و جارو بزنه و بعد فرشها پهن بشن ، هر چي منتظر مونديم نيومدن!
🌱خودش تنهايي همه فرش هاي سنگين رو آورد توي حياط !
بهش گفتم چرا اينجايي ؟
گفت ؛قرار شب جشن باشه ، مي خوام كمك كنم !
با پاي برهنه و در حاليكه مداحي مي كرد و نام حسين (ع) رو مدام زمزمه مي كرد، توي اون گرما ي طاقت فرسا همه فرشها رو به تنهايي برد وسط حياط !
حالا ديگه غروب شده بود ، ما ناراحت بوديم كه برنامه خيلي با تاخير شروع شده ....خيلي دلهره داشتيم ولي خداييش همه چيز به نحو احسنت جور شد و طبق برنامه پيش رفت
😊بعد از مراسم ،همه فرشها رو جمع كرديم ، از خادم پرسيدم اين آقا فرزند شماست ؟
خنديد و گفت ؛نه ...پسر بيچاره چند وقت پيش بر اثر يك سانحه ميره توي كما ،خانواده متمولي داره ، ولي راه و رسم ايشون رو نمي پسندن !
اونم پناه آورده به مسجد ، عاشق خدا ، اهل بيت ،و شهادته ... هروقت پيداش نمي كنم مي بينم نشسته روي مزار شهداي گمنام !
ديگه حياط مسجد خلوت شده بود صداش كردم و ازش حلاليت طلبيدم ، آخه ديدم تمام وقت در حال پذيرايي كردن از نمازگزاران و مدعوين هست ، يك سي دي بهش تعارف كردم گفتم اين هديه از طرف امام رضاست ،خنديد و بوسيدش ....
تازه فهميدم معناي عشق به الله ،مودت به اهل بيت و جهاد در راه خدا يعني چي !
💝#يزدان با وجود سن كمي كه داشت راهش رو بسمت نور انتخاب كرده.......
دعا مي كنم به آرزويت برسي دلاور
✌️#فولادشهر @ostad_shojae