💓آرامش دلها💓

#حضرت_زینب
Канал
Логотип телеграм канала 💓آرامش دلها💓
@oomydvarПродвигать
22
подписчика
3,12 тыс.
фото
1,56 тыс.
видео
558
ссылок
بسم الله الرحمن الرحیم |••ٺَخيّـل أنّ اللهَ بِعَظِمَـٺه يُـحبّکــ..🌸💛••| |••یِـ لَحـظِه فِکـ کُـن؛ خُـدآ بـآ ایـن هَـمه عَظِمَـٺ و بُـزرگے عـآشِقِٺـه..!🌸💛••| کپی با ذکر صلوات*💞
اثر جهانی یک زن
استاد رائفی پور
🔊 #صوت_مهدوی

🎵 #پادکست «اثر جهانی یک زن»

🎙 استاد #رائفی_پور

💢 حضرت زینب رسانه امام زمانش بود...

📽 امروز عرصه، عرصه جنگ نرم هست و الگوی ما باید #حضرت_زینب باشد.
Ghalbe Khaste
@Elteja -کانال اِلتجا
▪️یا این دل شکسته ما را صبور کن
یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن

#سخن_آوا "قلبِ خسته" پیرامون عظمت مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها...

#صاحب_عزا
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها


┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_بیست_و_هفتم

💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.

جهت مقام #امام_مجتبی (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد.

💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟

رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.

💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند.

یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم.

💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان #منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد.

قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید.

💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است.

زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود.

💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را صدا می‌زد.

حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!»

💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند.

هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند.

💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.

شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم.

💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم.

همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا می‌بردم.

💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد.

زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.

💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.

دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت.

💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید.

خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند.

💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم.

زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم #رزمنده‌ای با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»...


#ادامه_دارد


✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد

🌿•°‌‌
بسم الله الرحمن الرحیم

#شهدا_زنده_اند ❤️

۲۰ اسفند، سالروز ولادت #سردار_دلها ست
گرامی میداریم این روز را، که امسال متقارن شد با سالروز وفات #حضرت_زینب (سلام الله علیها)

🦋روز ولادت مدافع حرم اهل بیت علیهم السلام گرامی باد

#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی