▫️
🔹آتش نهفته و خورشید شعلهگون
نگاهی به ساختهشدن بیتی از حافظ
. . . . . . . . . . . . . . . . . .
پارهی دوم (پارهی
نخست👉)
در فرهنگهای باستانی، نور و آتش پدیدههایی همگون بودند و خورشید را گاه با شعلههای سوزان بازنمایی میکردند (تاریخ و تمدن بینالنهرین ۳، ص ۷۷ــ۷۸). در مهریشت (۱۲۷)، مهر و آذرِ شعلهور و فر کیانی با هم میتازند (پورداود، یشتها ۱؛ دوستخواه، اوستا ۱). در ادبیات آغازِ دورهی اسلامی این پیوند به فراموشی سپرده شد.
در گذشته، فرآیند دیدنِ چیزها، پرسشی پیشِ روی نورشناسان بود. افلاطون و شماری از دانشمندان یونانی، گمان میکردند دیدن برآیند بیرون زدن نوری از چشم و برخورد آن با چیزهای دیده شدنی است. در تیمائوس میخوانیم: «آن نوع از آتش را که فاقد خاصیت سوزاندن است و روشنایی ملایمی دارد، ... وادار کردند که به صورت جسمی درآید و در خدمت ما قرار گیرد. آتش ناب را که در ماست و خویشاوند این آتش است وادار کردند که به صورتی صاف و ناب از دیدگان ما به سوی بیرون بتابد» (مجموعه آثار ۳، ص ۱۷۴۲). این اندیشه، پایهی نورشناسی اقلیدس و بطلمیوس بود و خواجه نصیرالدین نیز در
تحریر المناظر لاقلیدس، هماین دیدگاه را بازگو میکند.
ارسطو بر آن بود که نور، نه از آتش و نه جسم مادی است، برانگیختگی یا حضور آتش در چیزهای شفاف است (درباره نفس، ۱۳۰). ابنسینا در فصل ابصار کتاب شفا، به نزدیکی میان ضوء و نور و شعاع اشاره میکند و مینویسد ضوء کیفیتی است که چشم در خورشید و آتش احساس میکند. ابنسینا و سهروردی به پیروی از ارسطو، نور را غیر مادی میشناختند. از دید دانشمندان یونانی و ابنهیثم، نوری که از چیزهای نورانی میتابید، «حرارت آتشین» بود (نظیف، ص ۱۲۴). آموزههای نورشناسی اقلیدس و بطلمیوس از راه ابنسینا و ابنهیثم، بهویژه در سدهی هفتم در ایران گسترش یافت (نصر، علم و تمدن در اسلام، ۱۲۳ــ۱۲۴). قطبالدین شیرازی و شاگرد نامدار او کمالالدین به بازآموزی اندیشههای نورشناسی در ایران پرداختند؛ چنانکه در این دوره، واژگان و درونمایههای نورشناسی به سخنان نویسندگان و سخنوران میانی نیز راه یافت. بر زمینهی هماین ویژگیها، میتوان گفت درونمایههای آتش نهفته و خورشید شعلهگون در سخن حافظ، برآیندِ پذیرش همگانی آموزههای نورشناسی در گسترهی فرهنگی آن روزگار است.
پس حافظ در نوشتن این بیت از یک سو، سخن شاعران پیشین و از سوی دیگر، دستاورد نورشناسی را یادآوری میکند. پیوستگی بیت حافظ با سخن شاعران پیشین از گونهی برگرفتگی یا اقتباس است؛ اما وابستگی بیت به دستآوردهای نورشناسی، نشانهی رخنهی نگرش علمی آن روزگار در سخن او است.
جایگیری آتشِ نهفته درون بدن انسان در پیوند با دانش یونانی، کردار خدایان است. این درونمایه در فرهنگ اسلامی همآن فروزش ایزدی است و میتوان آن را با نگرهی قرآنی «بار امانت» در سخن حافظ سنجید. حافظ نیز به مانند شاعران پیشین، درونمایهی عشق را از آن بیرون میکشد؛ اما این درونمایه بهویژه هنگامی که به خورشید شعلهگون راه میبرد، نشان میدهد که شعر در پروردگی پایانیِ خود، فراتر از شگردهای ادبی (پردازشِ تشبیه و استعاره) ساخته شده است. نهادگیِ شگردهای ادبی بر بُنیادهای علمی هر دوره، یکی از راههای پذیرشِ گستردهی سخن ادبی است.
شیوهی ساخته شدن سخن حافظ به ما میگوید، درونمایهها و مفاهیم از ناکجاهای زبان برمیخیزند، در واژهها و ساختهای واژگانی شناور میشوند و گشتارهای خیال را به تکان در میآورند. آیا جایی که حافظ میگوید: «در پس آینه، طوطیصفتام داشتهاند»، به چیزی جز یاختههای تابیده بر آینهی زبان میاندیشیده است؟
https://t.center/OnPersianLanguage/