من از آوازِ شالِ تو به ساز ِ باد میترسم
من از لرزیدنِ دست و دلِ فرهاد میترسم
عروسی راه اندازد به دل دشمن اگر روزی
ازآن دوشیزه و رقص و گل و داماد میترسم
تو از مامور گشت مامور گشت از کیست میترسد
من از امر و من از نهی و من از ارشاد میترسم
اگر طوسی شود رنگِ کلاسِ درس, واویلا
من از تعلیم و علم و مکتب و استاد میترسم
به دور از فاجعه بودن؛ ندارد ترسِ دیدنها
من از این صحنههایی که رود از یاد میترسم
کنار زندهرودم نیست باکم, خونِ من جاریست
من از آلودهخونم پای هر شمشاد میترسم
ثریا پر ز دیوار کج وُ مستضعفین هان!
من از هر خشتِ اول, هر چه از بنیاد میترسم
چنین خو کردهام بر چاه, میدانم حقیقت را
من از زندانِ فرعونات پس از امداد میترسم
من از کذبِ تفنگت را زمین بگذار بر عکسِ
تفنگ و تیر جنگی, اوجِ استبداد میترسم
من از خاری که بنشیند سرِ دیوار کی ترسم
از آن بنا و آب و خاکِ مفتآباد میترسم✒️#امید_کیانی
📜#۱۶_آذر