جلسه دوم دادگاههای نمایشی ٨٨
✍ #ضيا_نبوی:
صبح زود در بند ۲۰۹ بیدارمان کردند و نفری یک دست لباس زندان به ما دادند. گفتند برای دادگاه آماده شوید!
شوکه شدم! من هنوز بازجوییام هم تمام نشده بود!
چند مینیبوس بودیم و در مینیبوس ما
#آرش_رحمانیپور و
#محمدعلی_زمانی هم بودند که بعدها
#اعدام شدند.
وقتی وارد سالن شدم هنوز نمیدانستم ماجرا چیست اما خب بعد از حدود دوماه بودن در سلولهای ۲۰۹ دیدن اینهمه آدم که بعضیها دوستانم بودند حس بدی نداشت. اولین چیزی که به چشمم اومد دوربینها بود. فرد بیسیم به دستی هم بود که جای نشستنمان را تعیین میکرد.
او ظاهرا کارگردان نمایش بود.
زمان زیادی طول نکشید که ماجرا برایم روشن شد، اولین متهمی که علیه خودش صحبت کرد معلوم شد که در دادگاهی نمایشی هستیم و حضور ما هم برای بازی کردن نقش تماشاگر است و احتمالا اینکه ازین ماجرا متنبه شویم و از راه آنها برویم.
ظهر فردا که برای بازجویی صدایم کردند ماجرا برایم روشنتر شد...
بازجو برخلاف رفتار خشن روزهای قبل، چیزی شبیه این گفت: که امروز بازجویی نداریم. میخوام بهت فرصتی بدم که ازینجا بری بیرون. من میرم و بیست دقیقه دیگه برمیگردم و تو فکرهات رو بکن. ما دستمونو به سمتت دراز کردیم، حالا نوبت توئه که اگه خواستی دست مارو بگیری و بیای بیرون یا اینجا بمونی
میدونستم که منظورش اعتراف کردن در دادگاه نمایشیه اما بروی خودم نیاوردم. پرسیدم منظورتون اینه که چه کنم؟
گفت نمیدونم! خودت فکر کن و راه آزاد شدنت رو پیدا کن! و بیرون رفت. راستش واضح بود که جوابم منفیه اما گفتن صریحش هم راحت نبود، اصلا حوصله کتک خوردن و فحش شنیدن دوباره رو نداشتم
وقتی برگشت پرسید: فکرات رو کردی؟ گفتم واقعا منظورتون رو نفهمیدم اما اگه منظورتون راهحلیه که با آبرو و حیثیتم بازی میکنه من نیستم.
عصبانی شد و با وقاحتی که هنوز باورش نمیکنم گفت: ببین! من سناریونویس خوبیام! اگه همکاری نکنی سناریویی برای پروندهات می نویسم که توی زندان بپوسی!
چیزی که شنیدم باورم نمیشد و گفتم: پس انصاف و
#عدالت چی؟
در جواب بازوم رو گرفت و از در اتاق بیرون برد و توی کریدور (جایی که منتظر نگهبانها میموندیم تا به سلولمون برگردیم) رو به دیوار گذاشت.
بعد آروم دم گوشم گفت: عدالت و انصاف رو زمانی میفهمی که کیفرخواست شخصیات رو بخونی!
من معنای عدالت و انصافی که میگفت رو زمانی که حکم اولیه پونزده سال حبس و تبعیدم (با سناریوی محاربه از طریق ارتباط با مجاهدین خلق) اومد فهمیدم و وقتی که هشت سال و هشت ماه با همین سناریو در زندان موندم این معنی کاملا واسم جا افتاد....
پ.ن.
#ضیاءالدین_نبوی، دانشجوی ستارهدار، که پس از گذراندن بیش از ۸ سال حبس، در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۹۶ از زندان آزاد شده بود، ششم اسفند ۹۸ مجدداً بازداشت شد.
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@Oldkingofebrighestan