شاه فرتوت ابریقستان

#الهام_فلاح
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
گمانم آن احساسی که نسبت به دیگری داریم، #عشق یا نفرت، مهر یا نخوت، محبت یا عداوت، بخشی از خودمان است که در او می‌بینیم!

من عاشق توام چون تمام خودم را در تو می‌بینم. چون کسی مرا با این مختصات، با این کمی‌ها و کاستی‌ها، با این رویاهای محقق‌‌ناشدنی، با این حجم متراکم نیازم به دوست داشته شدن، دوست ندارد.
برای همین من تو را اینقدر دوست دارم. چون نمونه بسیار شبیه خودم هستی. و من می‌خواهم آرزویم را برای دیگری شبیه به خودم برآورده کنم...

اگر از کسی متنفرم بابت این است که در مقابلش نفرت‌انگیرترین ور خودم را می‌بینم. ور آویزان پس رانده شده که کسی دوستش ندارد. که هرکی رسید زخم زد... تو آن بخش زشت مرا بدون روتوش و دستکاری، بدون ملاحظه پیش چشمم می‌آوری و من از تو بیزارم. چون از اینِ خودم بیزارم...

آدم‌ها می‌آیند تا ما خودمان را بهتر بشناسیم. بهتر ببینیم. آدم‌ها نشانمان می‌دهند می‌توانیم چقدر خوب چقدر بد چقدر کثیف و خوار و بلندمرتبه باشیم.
من عاشق توام. چون تو می‌توانی این‌طور، عشق را در کنارت داشته باشی. چیزی که من آرزویش دارم. من در تو ور معشوق خواستنی بودنم را تماشا می‌کنم و چه از این بهتر؟ هان؟

#الهام_فلاح
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
بابا همیشه می‌گوید زندگی بین زن و مرد تا یه جایی اسمش زندگی‌ست، تا یک جایی قابل اعتماد و اعتناست که پرده حیا و حرمت بینشان نیفتاده باشد.
وقتی فحش را دادند؛ وقتی کتک را زدند؛ وقتی چیز برای هم پرت کردند؛ وقتی به هم انگ و تهمت زدند؛ وقتی برای هم بپا گذاشتند؛ وقتی توی وسایل هم جوریدند؛ وقتی به پدر و مادر و اصل و نسب هم توهین کردند؛ وقتی جای دست یکی روی تن آن‌یکی کبود شد؛ دیگر پرده افتاده. دیگر بعدش فاتحه آن زندگی خوانده است. حتی اگه مرد طلاق ندهد، یا زن طلاق نخواهد، آن زندگی، زندگی نیست. جهنم است. کنار هم غذا خوردنش، در یک خانه نفس کشیدنش، حتی جنب شدنش دیگر همه‌ش زوری‌ست. بوی نفرت و خون می‌دهد. بوی "الهی از خانه بروی بیرون جنازه‌ت برگردد". بوی" خدایا مرگم بده از شرش خلاصم کن". بوی "اگر این دو سه تا بچه نبود، تا حالا ده بار از دستت خلاص شده بودم". بوی نکبت. بوی استفراغی که هی بالا میاوری و باز باید همان را بخوری....

حالا این‌ها را گفتم که بگویم نسبت ملت‌ها و حاکمیت‌ها شبیه همان زن و شوهر است. حالا کدام" زن" است و کدام "شوهر"، حرف من نیست. می‌خواهم بگویم در این خاک پرده حیا و حرمت افتاد. و اگر این ملت زن باشد، دیگر تمکین نخواهد کرد و اگر مرد باشه، دیگر یک ریال نفقه نخواهد داد؛ الا به زور و خون و شر...
نباید این پرده می‌افتاد. اما انداختید. حالا کاری کرده‌اید که خیابان‌های این کشور، ناامن‌ترین جای جهان برای ما زنان و فرزندان نوجوان ماست. من از خیابان‌های این شهر و نیروهای تا بن دندان مسلح‌تان می‌ترسم و هر روز تا پسر شانزده‌ساله‌ام از مدرسه برگردد، دو،سه‌تایی ویدئوی عزای نوجوان دیده‌ام و ایندرال و پوکساید و درد و زهرمار خورده‌ نشسته‌ام‌ چشم به آیفون و پنج دقیقه دیر اگر کرد، سر کوچه‌ام.

شما پرده را نینداختید. آن را دریدید...

#الهام_فلاح
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
کشته شدن هر انسان بیگناهی در هرجایی و به هرشکلی محکوم است.
خواه دختران و پسران معصوممان در خیابان، خواه آنکه فارغ از دنیا سر به سجده در بارگاه #شاهچراغ داشت.

مرگ هر هموطن بیگناه، مویی از سرمان سفید و زخمی بر قلبمان خواهد افزود...

عزا تمامی ندارد...
همه جا بوی خون می‌آید...
ما مُردن را زندگی می‌کنیم...

#الهام_فلاح
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
داره میاد...
صدای پاشو می‌شنوم. تو هم گوش کن. داره میاد. پاییز رو میگم. بازم نارنگیا میان. باز میریم بوت می‌خریم و روسری پشمی. باز می‌شینیم برای اون مردی که کنارش حالمون خوشه، شال می‌بافیم. باز پتو مبلیا رو میاریم تو دست. باز انار دون می‌کنیم. بعد ناهار یه چرتکی می‌زنیم و پا میشیم می‌بینیم شب شده و هیچ کاری نکردیم. باز چای ماسالا و دم‌نوش عسل و زنجفیل علم می‌کنیم. باز ژاکت و کت رو می‌گیریم سر دست که غروبی برمی‌گردیم خونه نچاییم. باز می‌گیم حیف، امسال تابستونم تموم شد و من دریا نرفتم. باز عدسی و سوپ جو و شله می‌پزیم عوض شام آبدوغ‌خیار.

بازم نارنگیا میاد. نارنگیِ مهربونِ شریکی بخورِ راحت بخورِ به بغل‌دستی‌ت هم بده.

دووم بیاریم. دووم بیاریم. پاییز میرسه و ما باز دلمون می‌گیره و فکر می‌کنیم پاییز وقت رفتن نیست. بازم #چهرازی گوش می‌کنیم. بازم جمشید... پاییز میاد و ما از کویر وحشت رد شدیم. زنده‌ایم. ما زنده می‌مونیم. بخاطر نارنگیا. حتی اگه امسال پاییزه نارنگی بشه کیلویی هشتاد تومن. ما می‌مونیم. دووم میاریم. نبینم یه خال مو از سرتون کم بشه‌ها... نارنگیا دارن می‌رسن. انارها، خرمالوها... ما زنده می‌مونیم.

#الهام_فلاح

https://t.me/oldkingofebrighestan/30908

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
گمانم آن احساسی که نسبت به دیگری داریم، عشق یا نفرت، مهر یا نخوت، محبت یا عداوت بخشی از خودمان است که در او می‌بینیم.
من عاشق توام چون تمام خودم را در تو می‌بینم. چون کسی مرا با این مختصات، با این کمی‌ها و کاستی‌ها، با این رویاهای محقق‌‌ناشدنی، با این حجم متراکم نیازم به دوست داشته شدن، دوست ندارد. برای همین من تو را اینقدر دوست دارم. چون نمونه بسیار شبیه خودم هستی. و من میخواهم آرزویم را برای دیگری شبیه به خودم برآورده کنم.
اگر از کسی متنفرم بابت این است که در مقابلش نفرت‌انگیرترین ور خودم را می‌بینم. ور آویزان پس رانده شده که کسی دوستش ندارد. که هرکی رسید زخم زد. تو آن بخش زشت مرا بدون روتوش و دستکاری، بدون ملاحظه پیش چشمم می‌آوری و من از تو بیزارم. چون از اینِ خودم بیزارم...

آدم‌ها می‌آیند تا ما خودمان را بهتر بشناسیم. بهتر ببینیم. آدم‌ها نشانمان می‌دهند می‌توانیم چقدر خوب چقدر بد چقدر کثیف و خوار و بلندمرتبه باشیم.

من عاشق توام. چون تو می‌توانی این‌طور، #عشق را در کنارت داشته باشی. چیزی که من آرزویش دارم. من در تو ور معشوق خواستنی بودنم را تماشا می‌کنم و چه از این بهتر؟ هان؟

#الهام_فلاح
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
این وضعیت کرونای امروز ایران است.
خب غیر این هم انتظار نمی‌رفت...
همین حالا هم کافه‌ها شلوغ است‌. متروها غلغله، کرایه تاکسی که از چند روز دیگر افزایش ۲۵٪ خواهد داشت و وضع وسایل نقلیه عمومی از این هم بدتر خواهد شد. ‌
وزیر بهداشت هم که انگار با نوه عمهٔ زن‌بابایش حرف میزد؛ مردم را التماس می‌کرد و قسم می‌داد و قربان‌صدقه می‌رفت؛ آنهم در دوره‌ای که حرف مردان سیاست و صاحبان قدرت و رجال حکومتی برای مردم پشم هم نیست بس‌که دروغ و دبنگ و بیعرضگی رو کردند و زرنگی‌شان را گذاشتند برای چاپیدن وغارت و بردن...

آقای وزیر! ما اینقدر احمق نیستیم که نفهمیم تهِ بازی نوروزی چه بود... راه‌ها را باز کردید، جریمه‌ها را برداشتید تا آدم‌های غمگین و افسرده و بی‌پول و بی‌امید و سرخوردهٔ گرسنه، با مشتی تخمه و شکلات فلهٔ درجه سه و پرتقال آب‌گیری، دور هم جمع شوند و درباره مملکت حرف بزنند و دوتایی هم به این گنده و آن گنده فحش بدهند و از کسادی بازار بگویند و با نیشخند سال خوبی برای هم آرزو کنند و وسط این رفت‌وآمدهای دهان‌خشک و بی‌مایه، کرونایشان هم خوب بگیرد تا آنها که می‌گیرند و قسر در می‌روند که هیچ، مریض‌ها و پیرها و زپرتی‌ها هم بگیرند و بمیرند و خودبخود کشور واکسینه شود!
شما که عرضه واکسینه کردن مردم را ندارید. نه عرضه، نه پول، نه مدیریت. مقصودم از شما، شخص خودتان نیست آقای وزیر بهداشت، کلهم همه‌تان با هم را عرض می‌کنم. حتی هیچ فرجی هم از این قوه به آن قوه نیست.

مردم را به جایی رساندید که مرگ دسته‌جمعی برایشان عروسی است!
خاک دو عالم بر سر ما که هرچه بر سر ما می‌آید، لابد که لیاقتمان است. ‌شما فقط ساکت باشید. آمار ندهید. نکوهش نکنید. توپ را به زمین هم نیندازید. هر روز رنگ تازه به شهرها نزنید. دهانتان را ببندید. لال شوید. هیچ کاری نکنید. بمیرید! بگذارید ما به درد خودمان بمیریم. یا از #کرونا یا دقمرگ...

#الهام_فلاح
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
باید یادمان بیاید یک زمانی برای کنسرو ماهی، شیرخشک، پنیر، تلفن عمومی، نفت، کپسول گاز، شیر یارانه‌ای، خبر گرفتن از سرنوشت نامعلوم عزیزانمان در جنگ و هزار چیز دیگر صف می‌ماندیم.
ما صف گرفتن را خوب بلدیم...

ده ساله بودم، مادر مرا با شیشه‌های خالی شیر می‌فرستاد به سوپر تعاونی شهرک فضیلت که عوض شیشه‌های خالی شیر بگیرم. می‌گفت هرقدر هم در صف ماندی با کسی حرف نزن. گوش هم نکن به حرف دیگران. راست می‌گفت. زن‌ها اول صبح توی صف نجوا میکردند از اینکه ناهار چه می‌خواهند بپزند و اینکه شوهرشان چقدر گند دماغ و بی‌اخلاق است اما سایه‌اش کم نشود الهی...
من در سکوت محض در حالی که همه تلاشم را می‌کردم به حرف دیگر زن‌ها گوش ندهم، منتظر می‌ماندم تا نوبتم شود. ‌
حالا هم توی صف ایستاده‌ام. در صف مردن. ابتلا، کما، درگیری ریه و افت هوشیاری و مرگی بی تشریفات و با رعایت همه پروتکل‌ها... الان هم به حرف کسی گوش نمی‌دهم و در دنیای خیالات خودم غوطه می‌خورم و تا نوبتم بشود
حالا اما نگاه می‌کنم که آدم‌ها دانه دانه می‌میرند.
#مینو_محرز راست و دروغش مشخص نیست. #مهرداد_میناوند مرد، داریم برای گوهر جان دعا می‌کنیم و من بس که بابا و مامان را ندیده‌ام جانم به لبم رسیده. اما همینجا که توی صف مردن و عزا ایستاده‌ام توی خیالم هزار چیز قشنگ می‌سازم.
خانه‌ای که آفتاب دارد. با یک گلدان برگ انجیری و یک گربه حنایی بغلی و صدای سه‌تار از اتاق انتهای راهرو...
خیال می‌سازم که وقتی نوبتم رسید اقلا به خیالی لحظه‌ای لبخندی بر لبم نشسته باشد، حالا گیرم که دلم خون‌چکان باشد و چشمم گریان. گیرم که نگران باشم و عاصی. گیرم که درد معده خوردن یک لقمه را بر من حرام کرده باشد،. گیرم که اصلاح‌طلب برود و اصولگرا بیاید. ما در صف مرگیم. ما صف ایستادن را خوب مشق کرده‌ایم.
کاش زودتر نوبتم برسد. پاهایم خسته شد در این سرما. با این زنبیل پلاستیکی سرخ که مامان سپرده دستم. باید برای افسون شیر بگیرم. سه شیشه... یک تومان هم از ده تومان برگردانم خانه... کاش زودتر نوبتم برسد...

#الهام_فلاح
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@Oldkingofebrighestan