#آنا_آخماتووا (شاعر بزرگ روس) هرگز زندانی نشد اما حکومت
#استالین برای هجده سال تنها فرزندش را در زندان نگهداشت.
در واقع پسرِ زندانی
#آخماتووا همچون گروگانی بود در دست حکومت برای اعمال کنترل بر این شاعر آزاده.
آخماتووا ساعات بسیاری از زندگی خود را در صف های طولانی مقابل زندانهای شوروی گذراند تا بلکه بستهای حاوی لباس و غذا به دست پسر زندانی خویش برساند یا حداقل خبری از او بگیرد.
در خاطرات آخماتووا میخوانیم که چگونه یکی از روزهای سرد و تاریک لنینگراد از بین زنانی که جلوی زندان کرستی صف کشیده بودند تا از عزیزان خود خبری به دست آورند، زنی به او نزدیک شد و در گوشش زمزمه کرد:
"آیا می توانی این صحنه را به شعر در آوری ؟"
آنا سری به علامت آری تکان داد و در روزهای بعد یکی از درخشانترین شعرهایش را نوشت:
«هفده ماه تمام تمنا کردم
که به خانه برگردی
به پای حاکمان افتادم
آه پسرم!
ای وحشت من
و در این آشوب وحشتناک
نمی توانم بفهمم دیگر
چه کس حیوان است و چه کس انسان
که تا روز اعدام چقدر مانده است...»
#بیژن_اشتری#شاه_فرتوت_ابریقستان@Oldkingofebrighestan