مثلاً یک ریشهی بیبخوابی امشب من برمیگرده به اون ویرگولاستاری که باعث شد یه مدت با قرص آرامبخش بخوابم و تازه هفتهی پیش طی یک صحبت و تجدید خاطره با دوستی قدیمی متوجه شدم که سکوت من در قبال خطاهای اون ویراستار ریشه در چند تجربهی کاری در ده سال پیش داشته.
میبینید؟ ده سال پیش یکی در مقابل اعتراض من به سبک ویرایشش طوری برخورد کرد که بعدش من تا همین پارسال با هیچ ویراستاری زیاد درگیر نشدم و آخرش پارسال چوب مماشات خودم رو خوردم و الان این وقت صبح هر بار که میخوام بخوابم یاد اون ویرگولاستار و ویرگولاستاری اون کتاب میافتم.