🪷((کانال اهل بیت علیهم السلام))🪷

#قسمت2
Канал
Логотип телеграм канала 🪷((کانال اهل بیت علیهم السلام))🪷
@noktehhaenabПродвигать
333
подписчика
35,5 тыс.
фото
7,84 тыс.
видео
532
ссылки
🌷مولاعلی(ع) 🌷خوشا به حال آن کس که در نامه عملش در زیر هر گناه یک استغفار ثبت شده باشد . بحارالانوار 🔹کپی مطالب با ذکر صلوات برای فرج مولایمان امام زمان علیه السلام حلال میباشد🔹 آیدی کانال👈 @noktehhaenab
www.SedayeMighat.com - Sms : 3000722122
رادیو میقات - شهر مه گرفته 2
🔊 #کلیپ_صوت_مهدوی

🎼صداى موسيقى گوشخراشى مي آيد،
موسيقى عجيبيست!!!
🔺صداى ما را از جهنم آخرالزمان ميشنويد...
🔥 #شهر_مه_گرفته

#قسمت2

🎧 گوش کنید و نشر دهید📡
" ﷽
≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

#تـشـرفـات

داستانی زیبا از #تشرف خدمت آقا امام زمان(عج)
#قسمت2

🔹گفتم فعلا اين پنج قران رابگير واموراتت را اداره كن،بعد برگرد اين جا، چون قصدمعامله اي باتو دارم. سيد اصرار كرد چه معامله اي مي خواهي با من انجام دهي؟من كه چيزي ندارم؟ گفتم: عقيده من اين است كه هر سيدي يك خانه در بهشت دارد. آيا آن خانه اي كه دربهشت داري به من مي فروشي؟ گفت: بلي، مي فروشم، ولي من كه خانه اي براي خود در بهشت نمي شناسم، اما چون مي خواهيد بخريد،مي فروشم.
🔸ضمنا من چهل و يك اشرفي جمع كرده بودم كه براي اهل بيتم يك خانه بخرم. همين وجه را آوردم و از سيد خانه را براي آخرتم خريدم. سيد رفت و برگشت و كاغذ و دوات و قلم آورد و نوشت كه فروختم در حضورشاهد عادل حضرت رضا(ع )خانه اي را كه اين شخص عقيده دارد من در بهشت دارم به مبلغ چهل و يك اشرفي كه از پولهاي دنيا است و پول را تحويل گرفتم. به سيد گفتم: بگو بعت(فروختم ).گفت: بعت. گفتم: اشتريت(خريدم )، و وجه را تسليم كردم. سيد وجه را گرفت و پي كار خود رفت و من هم ورقه را گرفتم و به خانه صبيه ام مراجعت كردم. دخترم گفت: پدرجان چه كردي؟ گفتم: خانه اي براي شما خريداري كردم كه آبهاي جاري و درختهاي سبز و خرم داردو همه نوع ميوه جات در آن باغ موجود است. خيال كردند كه چنين خانه اي در دنيا برايشان خريده ام. خيلي مسرور شدند.دخترم گفت: شما كه اين خانه را خريديد، مي بايست ما را ببريد كه اول آن را ببينيم و بدانيم كه همسايه هاي اين خانه چه كساني هستند. گفتم: خواهيد آمد و خواهيد ديد. بعد گفتم: يك طرف اين خانه به خانه حضرت خاتم النبيين(ص )و يك طرف به خانه اميرالمؤمنين(ع )و يك طرف به خانه حضرت امام حسن(ع )و يك طرف به خانه حضرت سيدالشهداء(ع )محدود است. اين است حدود چهارگانه اين خانه. آن وقت فهميدند كه من چه كرده ام.گفتند:شيخ چه كرده اي؟ گفتم: خانه اي خريده ام كه هرگز خراب نمي شود. از اين قضيه مدتي گذشت. روزي با خانواده ام نشسته بودم،ديدم كه در روبرويمان آقاي موقري تشريف آوردند. من سلام كردم. ايشان جواب دادند. بعد مرا به اسم خطاب نمودند و فرمودند:شيخ حسن،مولاي توامام زمان(ع )مي فرمايند: چرا اين قدر فرزند پيغمبر را اذيت مي كني و ايشان راخجالت مي دهي؟به امام زمان(ع ) چه حاجتي داري و از آن حضرت چه مي خواهي ؟به دامن ايشان چسبيدم و عرض كردم : قربانتان شوم آيا شما خودتان امام زمان (ع )هستيد؟ فرمودند:من امام زمان نيستم بلكه فرستاده ايشان مي باشم. مي خواهم ببينم چه حاجتي داري؟و دستم را گرفته و به گوشه صحن مطهر بردند و براي اطمينان قلب من چند علامت و نشاني كه كسي اطلاع نداشت،براي من بيان نمودند. از جمله فرمودند:شيخ حسن تو آن كس نيستي در دجله روي قفه(جاي نسبتا بلند) نشسته بودي . همان وقت كشتي رسيد و آب را حركت داد و غرق شدي .درآن موقع متوسل به چه كسي شدي؟و كي تو را نجات داد؟ من متمسك به ايشان شدم و عرض كردم:آقاجان شما خودتان هستيد.
فرمودند:نه، من نيسـتم.اينها علامتهايي است كه مولاي تو براي من بيان نموده است. بعد فرمودند: تو آن كس نيستي كه دركاظمين دكان عطاري داشتي؟و قضيه عصا(كه گذشت) را نقل فرمودند و گفتند:آورنده عصاو برنده آن را شناختي؟ ايشان مولاي تو امام عصر(ع )بود. حال چه حاجتي داري؟حوائجت را بگو.من عرض كردم: حوائجم بيش از سه حاجت نيست،اول اين كه مي خواهم بدانم باايمان از دنيا خواهم رفت يا نه؟ دوم اين كه مي خواهم بدانم از ياوران امام عصر(ع)هستم و معامله اي كه با سيدكرده ام درست است يا نه؟سوم اين كه مي خواهم بدانم چه وقت از دنيا مي روم؟ آن آقاي موقرخداحافظي كردند و تشريف بردند و به قدر يك قدم كه برداشتند ازنظرم غايب شدند و ديگر ايشان را نديدم. چند روزي از اين قضيه گذشت. پيوسته منتظر خبر بودم. روزي در موقع عصرمجددا چشمم به جمال ايشان روشن شد دست مرا گرفتند و باز در گوشه صحن مطهر به جاي خلوتي برده و فرمودند:سلام تو را به مولايت ابلاغ كردم ايشان هم به تو سلام رسانده وفرمودند:خاطرت جمع باشد كه باايمان از دنيا خواهي رفت و ازياوران ما هم هستي و اسم تو در زمره ياوران ما ثبت شده است و معامله اي كه با سيدكرده اي صحيح است.اما هر وقت زمان فوت تو برسد علامتش اين است كه بين هفته در عالم خواب خواهي ديد كه دو ورقه از عالم بالا به سوي تو نازل مي شود در يكي از آنها نوشته شده است: لااله الا اللّه محمدا رسول اللّه و در ورقه ديگر نوشته شده:علي ولي اللّه حقا حقا و طلوع فجر جمعه آن هفته به رحمت خدا واصل خواهي شد.

#تـشـرفـات
#ادامه_دارد

═══════════════════════════
🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊

❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ الفرج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #کلیپ_صوت_مذهبی

💽رحمت خدا بر این عزیزانی که با پرداختن به منتقم آل الله دل مادر رو شاد میکنن
والله قسم این چیزیه که مادر سادات از ما میخواد.
خدا برکت به حنجره هاتون عنایت کنه
خدا آبرو داده زیادترش کنه بحق مادر

#قسمت2

🖥 ببینید و نشر دهید
" ﷽
≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

📚دانستنیهــــاے مـ📿ـذهبـے📚

≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

🥀حوادث فاطمیه 🥀

#قسمت2

👈6 ـ تاكيد به ولايت: روز 25 ماه صفر، جمعه
بيمارى پيامبر سخت شده است، تب او بسيار شديدتر شده است، سمّ در بدن او اثر نموده و رنگ او زرد شده است.

🔹او دلش مى خواهد تا آخرين سخنان خود را با مردم داشته باشد. او از اطرافيان خود مى خواهد تا هفت سطل آب از چاه بكشند. او دستور مى دهد تا اين آب ها را بر بدن او بريزند تا شايد از شدّت تب كم شود.10
پيامبر به سوى مسجد مى شتابد.
مردم همه در مسجد جمع مى شوند...

🔸پيامبر به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: "من به زودى به ديدار خداى خويش خواهم رفت... من دو چيز گرانبها را براى شما به يادگار مى گذارم. قرآن و خاندان خود را در نزد شما به يادگار مى گذارم... مبادا بعد از من از دين خدا برگرديد و به هوا و هوس خود عمل كنيد، على، برادر من، وارث من و جانشين من است.11
7 ـ نشانه هاى امامت: روز 27 ماه صفر، يكشنبه
بنى هاشم به ديدار پيامبر آمده اند، پيامبر گاه بى هوش مى شود و گاه به هوش مى آيد.12
پيامبر چشم خود را باز مى كند، به عبّاس، عموى خود مى گويد: "عمو جان، آيا حاضر هستى تا وصيّت هاى مرا انجام دهى و قرض هاى مرا ادا كنى؟".
عبّاس نگاهى به پيامبر مى كند و مى گويد: "من چگونه خواهم توانست از عهده اين كار مهم برآيم؟".

🔹پيامبر بار ديگر سخن خود را تكرار مى كند و عبّاس همان جواب را مى دهد.
اكنون، پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى فرمايد: "اى على، آيا حاضر هستى تا به وصيّت هاى من عمل كنى و قرض هاى مرا پرداخت كنى".
على(ع) جواب مى دهد: "بله، پدر و مادرم فداى شما باد، من حاضر هستم تا به وصيّت هاى شما عمل كنم".13
پيامبر از روى خوشحالى با صداى بلند مى گويد: "اى على، تو در دنيا و آخرت برادر من هستى، به راستى كه تو جانشين و وصىّ من مى باشى".
اكنون پيامبر بلال را مى طلبد و به او چنين مى گويد: "اى بلال، برو و شمشير ذوالفقار، زِره ، عمامه و پرچم مرا بياور".
بلال از اتاق بيرون مى رود و بعد از لحظاتى... پيامبر رو به على(ع)مى كند و مى گويد: "اى على، اين وسايل را از بلال تحويل بگير و به خانه خود ببر".14
8 ـ عهدنامه اى آسمانى: روز 27 ماه صفر، يكشنبه
جبرئيل نازل مى شود، او به پيامبر چنين مى گويد: "اى محمّد! دستور بده تا همه از اتاق خارج شوند و فقط على(ع)بماند".

🔸پيامبر از همه مى خواهد تا اتاق را ترك كنند. جبرئيل رو به پيامبر مى كند و مى گويد: "اى محمّد! خدايت سلام مى رساند و مى گويد: "اين عهد نامه بايد به دست وصىّ و جانشين تو برسد"".15
پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى گويد:
ــ اى على، آيا از اين عهد نامه كه خدا برايت فرستاده آگاه شدى؟ آيا به من قول مى دهى كه به آن عمل كنى.
ــ آرى، پدر و مادرم به فداى شما باد، من قول مى دهم به آن عمل كنم و خداوند هم مرا يارى خواهد نمود.
ــ على جان! در اين عهدنامه آمده است كه تو بايد دوستان خدا را دوست بدارى و با دشمنان خدا دشمن باشى، تو بايد بر سختى ها و بلاها صبر كنى، على جان! بعد از من، مردم جمع مى شوند حقّ تو را غصب مى كنند و به ناموس تو بى حرمتى مى كنند، تو بايد در مقابل همه اينها صبر كنى!
ــ چشم اى رسول خدا، من در مقابل همه اين سختى ها و بلاها صبر مى كنم.
🔹سپس على(ع) به سجده مى رود و در سجده با خداى خويش سخن مى گويد: "من قبول كردم و به آن راضى هستم".16
9 ـ پدر به فداى دختر: شبِ 28 ماه صفر، شب دوشنبه
حضرت فاطمه(س) همراه با حسن و حسين (عليهما السلام) وارد مى شوند، تا نگاه فاطمه(س) به پدر مى افتد و او را در آن حالت مى بيند اشكش جارى مى شود. پيامبر فاطمه(س)را نزد خود مى خواند و او را در آغوش مى گيرد و پيشانى او را مى بوسد و به او مى گويد: "پدرت به فدايت باد".
فاطمه(س) طاقت نمى آورد و صداى گريه اش بلند مى شود.
پيامبر او را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "به خدا قسم! خدا انتقام تو را از نامردان خواهد گرفت، دخترم! بدان كه خدا به غضب تو، غضبناك خواهد شد، واى بر كسانى كه در حقّ تو ستم روا دارند".17

#ادامه_دارد.....

#دانستنیهای_مذهبی

🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊

❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️
" ﷽
≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

📚دانستنیهــــاے مـ📿ـذهبـے📚

≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡

🥀حوادث فاطمیه 🥀

#قسمت2

👈6 ـ تاكيد به ولايت: روز 25 ماه صفر، جمعه
بيمارى پيامبر سخت شده است، تب او بسيار شديدتر شده است، سمّ در بدن او اثر نموده و رنگ او زرد شده است.

🔹او دلش مى خواهد تا آخرين سخنان خود را با مردم داشته باشد. او از اطرافيان خود مى خواهد تا هفت سطل آب از چاه بكشند. او دستور مى دهد تا اين آب ها را بر بدن او بريزند تا شايد از شدّت تب كم شود.10
پيامبر به سوى مسجد مى شتابد.
مردم همه در مسجد جمع مى شوند...

🔸پيامبر به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: "من به زودى به ديدار خداى خويش خواهم رفت... من دو چيز گرانبها را براى شما به يادگار مى گذارم. قرآن و خاندان خود را در نزد شما به يادگار مى گذارم... مبادا بعد از من از دين خدا برگرديد و به هوا و هوس خود عمل كنيد، على، برادر من، وارث من و جانشين من است.11
7 ـ نشانه هاى امامت: روز 27 ماه صفر، يكشنبه
بنى هاشم به ديدار پيامبر آمده اند، پيامبر گاه بى هوش مى شود و گاه به هوش مى آيد.12
پيامبر چشم خود را باز مى كند، به عبّاس، عموى خود مى گويد: "عمو جان، آيا حاضر هستى تا وصيّت هاى مرا انجام دهى و قرض هاى مرا ادا كنى؟".
عبّاس نگاهى به پيامبر مى كند و مى گويد: "من چگونه خواهم توانست از عهده اين كار مهم برآيم؟".

🔹پيامبر بار ديگر سخن خود را تكرار مى كند و عبّاس همان جواب را مى دهد.
اكنون، پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى فرمايد: "اى على، آيا حاضر هستى تا به وصيّت هاى من عمل كنى و قرض هاى مرا پرداخت كنى".
على(ع) جواب مى دهد: "بله، پدر و مادرم فداى شما باد، من حاضر هستم تا به وصيّت هاى شما عمل كنم".13
پيامبر از روى خوشحالى با صداى بلند مى گويد: "اى على، تو در دنيا و آخرت برادر من هستى، به راستى كه تو جانشين و وصىّ من مى باشى".
اكنون پيامبر بلال را مى طلبد و به او چنين مى گويد: "اى بلال، برو و شمشير ذوالفقار، زِره ، عمامه و پرچم مرا بياور".
بلال از اتاق بيرون مى رود و بعد از لحظاتى... پيامبر رو به على(ع)مى كند و مى گويد: "اى على، اين وسايل را از بلال تحويل بگير و به خانه خود ببر".14
8 ـ عهدنامه اى آسمانى: روز 27 ماه صفر، يكشنبه
جبرئيل نازل مى شود، او به پيامبر چنين مى گويد: "اى محمّد! دستور بده تا همه از اتاق خارج شوند و فقط على(ع)بماند".

🔸پيامبر از همه مى خواهد تا اتاق را ترك كنند. جبرئيل رو به پيامبر مى كند و مى گويد: "اى محمّد! خدايت سلام مى رساند و مى گويد: "اين عهد نامه بايد به دست وصىّ و جانشين تو برسد"".15
پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى گويد:
ــ اى على، آيا از اين عهد نامه كه خدا برايت فرستاده آگاه شدى؟ آيا به من قول مى دهى كه به آن عمل كنى.
ــ آرى، پدر و مادرم به فداى شما باد، من قول مى دهم به آن عمل كنم و خداوند هم مرا يارى خواهد نمود.
ــ على جان! در اين عهدنامه آمده است كه تو بايد دوستان خدا را دوست بدارى و با دشمنان خدا دشمن باشى، تو بايد بر سختى ها و بلاها صبر كنى، على جان! بعد از من، مردم جمع مى شوند حقّ تو را غصب مى كنند و به ناموس تو بى حرمتى مى كنند، تو بايد در مقابل همه اينها صبر كنى!
ــ چشم اى رسول خدا، من در مقابل همه اين سختى ها و بلاها صبر مى كنم.
🔹سپس على(ع) به سجده مى رود و در سجده با خداى خويش سخن مى گويد: "من قبول كردم و به آن راضى هستم".16
9 ـ پدر به فداى دختر: شبِ 28 ماه صفر، شب دوشنبه
حضرت فاطمه(س) همراه با حسن و حسين (عليهما السلام) وارد مى شوند، تا نگاه فاطمه(س) به پدر مى افتد و او را در آن حالت مى بيند اشكش جارى مى شود. پيامبر فاطمه(س)را نزد خود مى خواند و او را در آغوش مى گيرد و پيشانى او را مى بوسد و به او مى گويد: "پدرت به فدايت باد".
فاطمه(س) طاقت نمى آورد و صداى گريه اش بلند مى شود.
پيامبر او را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "به خدا قسم! خدا انتقام تو را از نامردان خواهد گرفت، دخترم! بدان كه خدا به غضب تو، غضبناك خواهد شد، واى بر كسانى كه در حقّ تو ستم روا دارند".17

#ادامه_دارد.....

#دانستنیهای_مذهبی

═════════════════════════
🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊

❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️