🪷((کانال اهل بیت علیهم السلام))🪷

#روضه_اربعین
Канал
Логотип телеграм канала 🪷((کانال اهل بیت علیهم السلام))🪷
@noktehhaenabПродвигать
333
подписчика
35,5 тыс.
фото
7,84 тыс.
видео
532
ссылки
🌷مولاعلی(ع) 🌷خوشا به حال آن کس که در نامه عملش در زیر هر گناه یک استغفار ثبت شده باشد . بحارالانوار 🔹کپی مطالب با ذکر صلوات برای فرج مولایمان امام زمان علیه السلام حلال میباشد🔹 آیدی کانال👈 @noktehhaenab
🌹#روضه_اربعین
🌾#دفتری

🍁 اول به نبی حضرت خاتم صلوات
🍁دوم به علی شیر دو عالم صلوات
🍁سوم به گل وجودِ پاک زهرا
🍁چهارم به حسن خونجگر غم صلوات
🍁از بهر حسین آن شه کرب و بلا
🍁وآن تشنه‌ی در مقتلِ ماتم صلوات

🖤💔🖤💔🖤💔🖤
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد

#یارب_الحسین_بحق_الحسین_اشفع_صدر_الحسین_بظهور_الحجه


چهل روز است حسینم را ندیدم
بلایش را به جان و دل خریدم
چهل روز چهل منزل اسیرم  
دعا کن در کنار تو بمیرم
چهل روز غم چهل ساله دیدم
غم و اندوه دیدم ناله دیدم
سر پر خون تو همراه من بود
  به هر جا چلچراغ راه من بود
همین جاغرق درغم شد وجودم
تن پاک ترا گم کرده بودم
میان نیزه ها دل با ختم من
ترا دیدم ولی نشناختم من
اگر امروز برداری سرت را
تو هم نشناسی ای گل خواهرت را
ز جا برخیز ای نور دو دیده 
ببین مویم سپید و قد خمیده


⬅️قافله رسید سر دو راهی. بشیر اومد خدمت امام سجاد ع ـ یابن رسول الله ....
یه راه میره مدینه ....
یه راه میره کربلا...
کدوم راهُ بریم؟؟
امام فرمود بشیرقافله سالار ما عمه ام زینبه، برید از عمه جانم زینب سوال کنید..... ـ

بشیر میگه اومدم خدمت دختر علی زینب....
بی بی جان مدینه بریم یا کربلا....
میگه بی بی تا نام کربلا رو شنید، اشک از چشماش جاری شد...
فرمود بشیر ما رو ببر کربلا....
چهل روزه عزیزانمونو ندیدیم...
چهل روزه حسینمو ندیدم.... نگذاشتن ما مجلس عزا براشون بگیریم ....

⬅️آی کربلا زینب داره میاد اون یه عالمه خاطره داره فرصت گریه کردن نداشته....

⬅️روز اربعین قافله ای که چهل روزه بود عزیزانشونُ ندیده بودن اومدن کربلا ...

🔘آخ کاروان رسید کربلا....

☑️این زن و بچه برا دومین بار از این ناقه ها پایین اومدن ....
اما اولین بار روز دوم محرم بود...
وقتی میخواستن از ناقه ها پایین بیان،،،،
جوونای بنی هاشم اومدن....
هر کدوم این زن و بچه ها رو پیاده کردند....
با احترام وارد زمین کربلا شدن....

وقتی زینب میخواست از ناقه پیاده بشه ،علی اکبر اومد.، ،،،،
عمه جان دستتو بده به من پیاده شو .....
عباس اومد ، زانو زمین زد ...
خواهرم زینب پاتو رو زانوی عباست بزار پیاده شو .....
با چه عزت و احترامی همه رو پیاده کردن

💔اما اما اما آی کربلائیا.....
💔 روز اربعین وقتی خواستن از ناقه ها پایین بیان دیگه بچه ها کسی رو ندیدن .....
نه عباسی هست....
نه علی اکبری هست....
از بالای ناقه ها خودشونو زمین می انداختن ....
هر کدوم کنار قبری رفتن...

◾️هر یکی سوی مزاری میدوید
▪️هر یکی قبری در آغوش میکشید
◾️ناگهان بانوی قد خمیده ای
▪️قد خمیده مو پریشان خسته ای
◾️گفت یارب چه سازم یا کریم
▪️رو سوی قبر که باشم یا رحیم
◾️ناگهان آمد به خود با شور و شین
▪️دید بنشسته سر قبر حسین

⬅️زینب اومد کنار قبر برادر....

🔸(شاید درد دلش این بوده باشه)

حسین جان یادته تو کربلا هر کشته ای رو می آوردی من اولین نفر بودم که از خیمه بیرون می اومدم حسین جان......
یه جا نیومدم....

(یادته داداش)

اونم اون وقتی بود که دیدم بدن عزیزانم عون و جعفر رو آوردی.....

حسین جان میدونی چرا نیومدم...
ترسیدم چشات به چشام بیفته از من خجالت بکشی داداش....

داداش حالا بیا تلافی کن ....
سراغ رقیه تو از من نگیر حسین جان ....
وقتی سرتو وارد خرابه کردن ....

🔹(گریز به روضه حضرت رقیه س).....

حسین جان سراغ سه ساله تو از من نگیر داداش

⚫️آورده ام تمام عزیزانت ای حسین
🔴جز دختر سه ساله ات ای مهربان من
⚫️از من مپرس حال دل آن سه ساله را
🔴در گوشه خرابه برفت از کنار من


⬅️((صلوات فراموش نشه

🌹هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
#روضه_اربعین_حسینی......🏴

🖤اصلا خبر داری که ما را شام بردند؟
ما را میان کوچه ای بدنام بردند؟
در معرض چشمان خاص و عام بردند؟
وقتی میامد سنگها از بام؟.. بردند

یک گوشه بازار زنها جمع بودند...
یک گوشه قومی بهر دعوا جمع بودند...
بازاریان دور و بر ما جمع بودند...
خیلی کتک خوردیم هر جا جمع بودند

بر چادر من رد پا مانده از آنروز
روی تنم جای عصا مانده از آنروز

جان داد آخر دخترت یک گوشه تنها
شرمنده ام از این امانت داری آقا🖤
#روضه_اربعین_حسینی......🏴

🖤اصلا خبر داری که ما را شام بردند؟
ما را میان کوچه ای بدنام بردند؟
در معرض چشمان خاص و عام بردند؟
وقتی میامد سنگها از بام؟.. بردند

یک گوشه بازار زنها جمع بودند...
یک گوشه قومی بهر دعوا جمع بودند...
بازاریان دور و بر ما جمع بودند...
خیلی کتک خوردیم هر جا جمع بودند

بر چادر من رد پا مانده از آنروز
روی تنم جای عصا مانده از آنروز

جان داد آخر دخترت یک گوشه تنها
شرمنده ام از این امانت داری آقا🖤
#روضه_اربعین_حسینی......🏴

🖤چهل روز ،یادِ تنت سوختم
به یادِ زمین خوردنت سوختم
ز داغِ به نی رفتنت سوختم
وَ با کهنه پیراهنت سوختم

همین که دلم سمتِ گودال رفت
دوباره ز غم زینب از حال رفت

خبر داری اصلاً که حیران شدم؟
چو مویِ تو بر نی پریشان شدم؟
پدر مادر این یتیمان شدم
به من شِمر خندید گریان شدم

قَدَم از فراقِ تو خم شد حسین
لباسِ اسارت تنم شد حسین

چه آمد سرِ خواهرت بین راه
نشستم به پایِ سرت بین راه
شدم یک تنه لشگرت بین راه
دویدم پی دخترت بین راه

زمین خورد و از قافله باز ماند
زِ سنگینیِ سلسله باز ماند

نبودی و اشکم سرازیر شد
پر و بال من گیر زنجیر شد
حرم ،کوچه در کوچه تحقیر شد
ازین غصه ها خواهرت پیر شد

غریبانه ماه شبت سنگ خورد
به پیشانی زینبت سنگ خورد

من از شهرِ کوفه چه ها دیده ام
غمی بدتر از کربلا دیده ام
عجب لطفی از آشنا دیده ام
بگوشت رسیده که را دیده ام

کنیز قدیمیِّ من ایستاد
به من نان و خرمایِ خیرات داد

گذشتیم از شهر، در ازدحام..
میان حرامی، خطر، ازدحام..
نه یکجا که در هر گذر ازدحام
مرا نیمه جان کرد اگر ازدحام

نگاه همه سوی ما خیره بود
به ذریۀ مصطفی خیره بود

نمی گویم از شام ،نامش بد است
شلوغی هر پشت و بامش بد است
سلامش بد است ،احترامش بد است
محل یهود ،انتقامش بد است

نمی پرسی از حال و احوال من
تو را جان عباس ،حرفی بزن

بگو حقِّ زینب که آزار نیست
پریشان شدن ،پیشِ انظار نیست
عبور از هیاهویِ بازار نیست
سزاوارِ گل خندۀ خار نیست

در این شهر غوغایِ پوشیه بود
ولی دست من جایِ پوشیه بود

خبر داری از ضَعفِ دُردانه ها؟
بوی نان که می آمد از خانه ها؟
کبودیِّ شلاق بر شانه ها؟
پذیرایِ ما بود، ویرانه ها

همه دست بسته به پیشِ عوام
بدون تو رفتیم بزم حرام

شراب و شراب و شراب و شراب
نگاه حزین رباب و شراب
دل سنگِ چوب و عذاب و شراب
سرت بود در پیچ و تاب و...شراب

فرود آمد و ناگهان خون چکید
خودم دیدم از خیزران خون چکید

زداغِ سرت مادرت گریه گرد
به اشکِ دو چشمِ ترت گریه کرد
به بی تابیِ خواهرت گریه کرد
چقدر از غمت دخترت گریه کرد

به او حق بده غم مریضش کند
کسی خواست آنجا کنیزش کند🖤