Nimac usefuls

جستاری در باب «حضور بقا در فضای انسان بودن»

+ آشنایی با محتوای پیش‌وایی یا نظریاتی درمورد روان انسان به فهم این متن کمک می‌کنه

اخیرا خیلی درگیر این موضوع هستم که چرا اینقدر مسائل و سازوکارهای انسان به مرگ و البته دقیق‌تر به بقا مربوطه. مثلا فرمول برنده(winning formula) یا حکم زندگی(life sentence) یا به زبون ساده‌تر، جمله یا راه‌کار یا مکانیسمی که در کودکی برای بقا انتخاب کردیم، به نظر میاد تا دهه‌ها بعد همراه ما بزرگ می‌شه و تغییر می‌کنه اما منطبق بر واقعیت نمی‌شه، منطبق بر خواسته‌ها و تمایلات ما نمی‌شه و اتفاقا خودش سازنده نوعی تمایل و سائق می‌شه و ما رو می‌رونه(drive) و کنترل می‌کنه.
و عجیب‌تر اینکه بقای چنین چیزی، در اینه که ما بهش آگاه نیستیم و مثل لنز عینکیه که از کودکی به چشممون زده می‌شه و تمام پدیده‌ها رو از پس اون دیدیم و به همین خاطر خود اون رو نمی‌بینیم، مثل آب برای ماهی و هوا برای پرنده.

مثل خیلی از درمانگرها و فیلسوف‌ها و البته دانشمندان! که قصه‌هایی بهمون می‌گن درمورد اینکه جهان چیه و چطوری کار می‌کنه، منم بخش‌هایی از همین حرف‌ها رو کنار هم گذاشتم تا قصه‌ای درست کنم.

داستان از این قراره که مکانیزم بقا برای مغز جاییه که عکس‌العمل سریع و آنی لازمه، یعنی در مواجهه به محرک خارجی که در تحلیل اولیه شبیه به خطر هستش، دیگه تصمیم‌گیری و پردازش لازم نیست به بخش‌هایی بره که عملکردهای شناختی داره و تحلیل و تفسیر بشه(به زبانی دیگه، وقتی آمیگدال و سیستم‌های پایه‌ای زنگ هشدار می‌زنن، دیگه قشر نئوکورتکس و بخش‌های شناختی و خودآگاه تعطیل می‌شه).

این یعنی چی می‌شه؟ یعنی در مواجهه با خطرهای بقا(از دوست‌داشته نشدن توسط والدین گرفته تا هر چیزی که معنی اینکه پس اگر فلان شود من خواهم مرد، بده) ما روش یا مکانیزمی پایه‌ای انتخاب می‌کنیم(مسیر عصبی رو هم شکل می‌دیم و هر بار که با اون موقعیت مواجه می‌شیم، اون مسیر رو تقویت می‌کنیم) تا بقامون حفظ بشه.

این مکانیزم چون به بقا مربوطه، اصا بخش آگاه خاموشه، پردازش و تحلیل حتی بعده‌ها هم به خودآگاه نمی‌رسه بلکه با همون مکانیزم اولیه که یادگرفته بقا رو حفظ می‌کنه(مثلا با این جمله که، به همه نشون می‌دم من می‌تونم، قدرتمندم یا ...) و دیگه به سطح خودآگاه چیزی نمی‌رسه در موقعیت‌ها و حالا که بقای ما در خطر نیست واقعا، نمی‌تونیم با حقایق جدید منطبق بشیم(چون مسیر عصبی ساخته شده اونجا و تغییر برای مغز پرهزینه‌س) و ببینیم شاید اون مسیر عصبی که قبلا ساختم، واقعا الان بدرد نخوره و نیاز به اصلاح باشه.

حالا ما وقتی این سازوکار رو توی خودمون کشف می‌کنیم در خودآگاهمون(تمایز می‌دیم و می‌بینیمش) و می‌فهمیم چه منشا و مبدایی داشته، کم کم تلاش می‌کنیم تا مسیر عصبی جدیدی شکل بگیر، سیگنالی که همیشه مستقیم هشدال آمیگدال رو روشن می‌کرد، حالا یادبگیره که واقعا این پدیده، معنای خطر نداره و اون مسیر و آموخته قبلی، unlearn بشه به نوعی(دیلیت شدن نداریم ولی مسیرهای دیگه‌ای شکل به جاش شکل بگیره مثلا).

خلاصه اینکه نقطه کور ما، به این خاطر نقطه کوره که به موضوع مرگ وصل بوده و موضوعات حیاتی، به شکل بدیهی نیاز به اینکه بخش هشیار اون لحظه بهشون فکر کنه نداره پس نقطه کورمون کل قدرت رو می‌گرفته دستش و هر بار قوی‌تر می‌شده.
وقتی اون نقطه کور به هشیارمون میاد و تمایز می‌دیم، درسته که ما می‌دونیمش ولی دونستن، تونستن نیست و لازمه باهاش مواجه بشیم تا تغییر کنه(که البته اینجا هم از روی ترس از تغییر و ریسک بقا، ممکنه سیستم دیگه‌ای فعال شه و هشیار رو قانع کنه و گول بزنه که داره خیلی خیلی تلاش می‌کنه برای حل کردن این مسئله درحالی که درواقعیت داره با مسائل لاس می‌زنه و یه گوشه نگهشون می‌داره تا خیالش راحت باشه بقای ما حفظ می‌شه و دوباره چیزی که برای هشیار، پدیدار می‌شه رو تحریف کنه) و در استمرار اون مسیر و راهی که برامون تنها راه بقا بوده، عوض می‌شه.

🆔 تلگرام - وبسایت - لینکدین
♾️

https://t.center/shiftcamp/152

توی این هفته به طرز تصادفی وقتی با دونفر از دوستام که در شرف ازدواج/آشنایی بودن، جدا جدا داشتم صحبت می‌کردم، به اینجا رسید بحث که دوره راهبری/پیش‌وایی رو شرکت کنن، خیلی سر وقت بودن که همزمان دوره شیفت کمپ رهایی آیسان و حمید هم درحال برگزاری و درجا بهشون پیشنهاد دادم.
ادبیات تحول و پیش‌وایی(راهبری)، خیلی تو ارتباط من و فاطمه کار کرده، از لحظه آشنایی که همراه با کلی بالا و پایین بود و بارها به نوعی جدایی و فاصله می‌رسید ولی دوباره ساخته می‌شد. اگر دسترسی‌ها و مفاهیم دوره نبود، شاید، شاید این چیزی که امروز بود، نبود.

البته اینکه خودتون دوره رو شرکت کنید، اولین قدمه، تازه بعدش شروعش می‌شه که منشا گشایش برای اطرافیانتون باشید و خانواده و دوستان و همکاران رو هم دعوت کنید به دوره، خودم سال ۹۸ که رفته بودم، یه عالم بود، وقتی توی دو سال اخیر خانواده، دوستان و حتی کسایی که باهاشون کار می‌کنم، توی این قلمرو هستن، تو یک عالم دیگه هستم.
آقامون کوهن حرفش فوق‌العاده‌س:

وقتی پارادایم شیفت اتفاق می‌افته، گرچه دنیا همون دنیاست، ولی دانشمند در عالم دیگه‌ای زندگی می‌کنه.

خلاصه اینکه دوره در کیفیت روابطتون هم اثر گذاره و پیش‌وا بودن در کیفیت رابطه شاید، از حوزه‌های دیگه حتی مهم‌تر باشه.
اگه دوست‌دارید این ادبیات رو تجربه کنید، فرصت خوبیه و زودتر ثبت نام کنید که توی تقویم کارهایی که برای دوره باید انجام بدید، عقب نمونید.

پ.ن: چند هفته دیگه دوره خودم رو هم مجدد شروع خواهم کرد، جزئیات بیشترش رو توی کانال نشا خواهم گذاشت.
@neshaa_club


🆔 تلگرام - وبسایت - لینکدین
♾

دیدم فیدیبو تخفیف گذاشته و به نظرم اومد فرصت مناسبی باشه چندتایی کتاب معرفی کنم.
قابلیت قفسه‌ای که اضافه کرده با وجود اینکه هنوز زباله‌س ولی تا حدی کار می‌کنه.

اینجا چندتا از کتابایی که به نظرم جالبن رو گذاشتم.
اینجا هم کتاب‌هایی که با موضوع روابط هستن رو گذاشتم.(پیشنهاد می‌کنم از انتهای لیست ببینید، کتاب‌هایی مثل هنر عشق ورزیدن و در ستایش عشق به نسبت باقیشون از نظر فلسفی خیلی غنی‌تره)


🆔 تلگرام - وبسایت - لینکدین
♾

بالاخره قراره خودم دوره راهبری رو تو مرداد برگزار کنم. مفصل هم جاهای مختلف ازش نوشتم و تو پیامی که ریپلای زدم می‌تونید درموردش بخونید.

تا امشب ثبت‌نام زودهنگامش هست که بهترین قیمتی هست که می‌شه ثبت‌نام کرد، اگه انتخابتون حضور تو دوره‌س، الان بهترین زمانه.
اگه سوالی هم داشتید می‌تونید بهم پیام بدید.

برای ثبت‌نام اینجا رو چک کنید. روز جمعه هم جلسه معارفه هستش برای آشنایی با دوره، اگر ابهامی براتون هست، می‌تونید تو جلسه معارفه بیاید، اینجا اطلاعات ثبت‌نامش هست.


🆔 تلگرام - وبسایت - لینکدین
♾

کیفیت هوای تهران
شاخص O3 زیاده و نه ریزگرد و حدسم این بود که احتمالا به خاطر تابش خورشیده و دیدم بله، ساعت ۱۰ تا ۱ حد اشعه uv خیلی خیلی زیاده(نمی‌دونم چرا، شاید به علت عمود تابیدن یا پاره شدن لایه اوزون یا تغییرات جو یا ....)

اگه ظهر بیرون می‌خواید برید(مخصوصا کوه اینا) ضد آفتاب و کلاه یادتون باشه(یه لایه نازک لباس مثلا آستین بلند، از ضد آفتاب خیلی بهتره)

منابع:
کیفیت هوای تهران
نقشه شاخص uv در طی روز



🆔 تلگرام - وبسایت - لینکدین
♾

راهبران واقعی به دنیا نمی‌آیند، ساخته می‌شوند.

در مورد دوره «راهبری» جاهای مختلفی توضیح دادم، اینجا و اینجا از تجربه خودم و منابع و محتوایی که درمورد دوره هست گفتم. خلاصه‌ بخوام بگم اینه که ورنر ارهارد(که پدر معنوی کوچینگ هم هستش) از سال ۱۹۷۱ دوره‌های «تحولی» که جمعیت‌های چند هزار نفره شرکت می‌کردن رو راه می‌اندازه(LGAT) و منظور از تحولی بودن اینه که قرار نیست یادبگیریم یا اصطلاحا آجری به آجرهای قبلیمون اضافه بشه، بلکه قراره دنیایی و منظر/پارادایمی که باهاش جهان رو می‌بینیم تغییر کنه و از این تغییر دادن جهان‌بینی، گشایش و دسترسی‌های جدیدی برای حل مسائلمون بدست بیاد.

تحول می‌تونه در زمینه‌های مختلفی باشه و موضوعات مختلفی رو شامل بشه، کاری که ارهارد کرده بر اساس هستی‌شناسی هیدگر و فلسفه افرادی مثل توماس کوهن، کارل پوپر و هیلاری پاتنم دوره راهبری(Leadership) را طراحی کرده و پویشی درباره طبیعت و کارکرد انسان بودنه، اینکه چقدر در نوع بودنمون می‌تونیم رها باشیم و محدودیت‌هایی که در نوع بودنمون وجود داره، باعث شده تا تعامل ناکارآمدی با جهان و خودمون داشته باشیم.

به قول جناب کوهن، «بعد از تغییر پارادایم، دنیا همون دنیاس ولی ما در دنیای دیگه‌ای زندگی خواهیم کرد»، این دوره هم کارکردش اینه که دسترسی به دنیای دیگه‌ای بهمون بده نه اینکه تو دنیای فعلی حجم دانسته‌هامون رو بیشتر کنه.

مستقل از محتوا، دوره جوری طراحی شده که تجربه عمیقی توش اتفاق می‌کنه، یک عمق، تمرکز و خلوت با خود عجیبی توش هست که کمتر فرصت مثل این برای آدم پیش میاد که بتونه به اساس زندگیش و هستیش بپردازه.

این دوره با گپ خیلی زیاد بهترین دوره‌ای هست که توش شرکت کردم و برام بهترین سرمایه‌گذاری‌ای بوده که روی خودم کردم.(تو دوره‌های اخیر ۴ نفر دعوتم رو قبول کردن و رفتن و جالبیش اینه که دوره بعدش رو هم مجدد شرکت کردن!)(شما هم اگه شرکت کردید بهم خبرش رو بدید)

الان هم یه فرصت خوبی پیش اومده که با یه هزینه خیلی کم هم به صورت حضوری تو دانشگاه شریف داره برگزار می‌شه و تخفیف دانشجویی خیلی خوبی داره و هم به صورت آنلاین برای کسایی که تهران نیستن. اینجا اطلاعات بیشترش رو ببینید(پیشوایی منظور همون راهبریه!).

(خودم تو اجرای دوره‌ها کمی کمک می‌کنم و در ادامه هم خودم سراغ اجرای محتوایی تو زمینه تحول و راهبری دارم می‌رم)

🆔 تلگرام - وبسایت

مصاحبه ویدیویی آقامون دوروو
دیروز این این ویدیو منتشر شده و تا چند ساعت دیگه مرز ۲ میلیون بازدید رو هم رد می‌کنه. خلاصه‌ای ازش رو برای خودم نوشتم.(یکی از ۳ تا شخصیت معاصر که نوع بودنشون در هستی عمیقا برام الهام بخشه و احساس نزدیکی بهشون می‌کنم)

متولد ۱۹۸۴ هستش(ارجاع به رمان ۱۹۸۴ جورج اورول)
تو ۲۱ سالگی VK(شبکه اجتماعی مثل فیس‌بوک توی روسیه) رو راه انداخت. ماجراش هم جالبه که فشار‌هایی که دولت روسیه بهش میاره و آخر سر سهامشو می‌فروشه و ول می‌کنه می‌ره آمریکا و داستان تلگرام از اینجا شروع می‌شه و البته پول خوبی هم به جیب می‌زنه از فروشش ولی به نظر اون رسالت و چیزی که درونش حس می‌کرده، نذاشته که صرفا به پول زیاد راضی بشه.

برادرش جزو مغز‌های ریاضی و کامپیوتر بوده و هستش(۳ تا طلا جهانی المپیاد ریاضی و چندتایی هم تو کامیپوتر!) و توی VK و تلگرام به ساختن پروتوکل‌های رمزنگاری(cryptography) و شبکه کمک می‌کنه(پروکسی تلگرام از نعمات همین رفیقمونه، احتمالا TON هم ایشون مهندسی کرده)

در ادامه با جمله‌هایی از خودش روایتش رو تکمیل می‌کنم

یک قسمت به ارزش‌هاش اشاره می‌کنه:
free market, freedoms, freedom of speech, freedom of assembly
که سر همین داستان دکمه روسیه رو می‌زنه و می‌ره پی رویایی بدست آوردن آزادی برای خودش و دیگران.
it wasn't for me about becoming rich, every thing in my life was about becoming free. allow other people also become free
برای تلگرام سراغ کشورهای متعددی می‌ره که راحت و آزاد بتونن روی تلگرام کار کنن، حتی به سان‌فرانسیسکو هم می‌ره که جای مناسبی برای استارت‌آپ‌ها و شرکت‌هاس ولی موقع برگشتن از جلسه با جک دورسی، ۳ نفر بهش حمله می‌کنن که گوشیش رو بگیرن(خیلی عادی می‌گه من نمی‌خواستم گوشیمو بهشون بدم، مال خودمه :) ) و یکم درگیری می‌شه و همونجا چمدون رو جمع می‌کنه و از اونجا هم می‌ره :)
سرانجام میاد دوبی! و الان چندین ساله دوبی هستن و هیچ فشاری بر خلاف روسیه و حتی آمریکا(FBI و ... هم حتی سعی کرده بودن کارمنداشو بخرن و backdoor ایجاد کنن) از سمت UAE بهشون نبوده.

100% own by my self! being independent from goal of investors.
کل تلگرام هم برای خودشه و کلا دست سرمایه‌گذار چیزی نداده تا استقلال شرکت حفظ بشه. کل داراییش رو هم تو همین راه گذاشته!
I don't own any thing, jet, real estate, ... . focus on my business. my first priority in life is my freedom. when you start buying things, first it will tie you to down to physical locations.

این نگاه فراتر از خودش هم جالبه که می‌گه برای تصمیماتی وقت می‌ذاره که قراره روی میلیون‌ها آدم اثرگذار باشه تا اینکه رنگ مبل خونه‌ش چی باشه
Rather make decisions that would influence how billion people communicate rather than choosing the color of seats in the house that only me and my friends will see!

تنها اونر و حتی مدیر محصول شرکت هم خودشه!
The only owner, director and product manager of company!
قسمت منابع انسانی ندارن و با مسابقات بهترین آدما رو پیدا می‌کنن و کلا هم ۳۰ نفرن
Zero HR department! decentralized that by contest.com platform. Select best by competitions!

🆔 تلگرام - وبسایت

«رهایی از دانستن»

تو جلسه آخر کلاس فلسفه روان‌کاوی تلنگر عجیبی بهم خورد. دکتر مرصعی از دقیقه 57:32 میاد از هورنای و محمدجعفر مصفا می‌گه.
هورنای موضوع انواع سلف رو باز می‌کنه
actual self, ideal self, real self
اینکه برای تبدیل شدن به سلف ایده‌آل که از سوداهایی که تو بازار هست میاد، چه بلاهایی سر خودمون میاریم(از منظر وجودی، شاید ساحت «شدن» باشه) و به چیزی که هستیم بی‌توجه می‌شیم(شاید ساحت «بودن»، البته به مفهوم سلف یونگی هم برام نزدیکه).

محمدجعفر مصفا هم مترجم کتابشه و البته یه کتاب خودش داره به اسم تفکر زائد، اینجا می‌تونید بشنوید، که خیلی برام جالب بود. اینکه خودمون کلام و زبان رو خلق می‌کنیم و تبدیلش می‌کنیم به تار عنکبوتی که باهاش خودمون رو خفه می‌کنیم، تیغی که خودمون رو شرحه شرحه می‌کنیم(به قول خانم عبدی). البته شاید اینکه همون چندتا جمله مرصعی بهم تلنگر زد و کتاب برام جالب بود به واسطه چند ماهی باشه که تو جلسات درمان این موضوع برام باز شده بود و تو ارتباطم داشت برام محدودیت در بودن و عملکرد ایجاد می‌کرد.
اگر حس می‌کنید شما هم تو دام کلام، تئوری‌ها، دانسته‌ها، تحلیل‌ها و... خودتون هستید، پیشنهاد می‌کنم گوش بدید بهش. مواجهه کرخت شده‌ای که تفسیرمون از چیزها مانع دیدن خود چیزها می‌شه، مثلا با لنز درست و غلط تفسیر کردن کارها و اعمال.

این چیزی که می‌گه برای من نوعی رهاییه(free to be & free to act)، «رهایی از دانستن».


(البته این جلسه دکتر مرصعی ارتباطی با جلسه قبلش که مروری سریع بر ویتگنشتاین می‌کنه هم داره، نگاه ویتگنشتاین متقدم و متاخر به زبان خیلی جالبه، «در باب آنچه نمی‌توان سخن گفت، سکوت باید کرد». صوت جلسه قبل و این مقاله از شفاه بسیار توصیه می‌شه)

🆔 تلگرام - وبسایت

شنیدن داستان زندگی آدما برام جذابیت عجیبی داره. مسیری که طی کردن، علت و مدل تصمیماتی که گرفتن، جوری که دنیا رو می‌بینن، محتواها و اتفاقاتی که براشون متحول کننده بوده و ....
اینکه تو انجمن علمی دانشکده ریاضی سلسله جلسات ریسمان رو راه انداختم به نظر به همین خاطر بوده. اینکه استادایی که ساعت‌ها میومدن و مطالب آفاقی(objective) که اتفاقا میزان قطعیت و یقینی بودنشون هم بالا بوده رو درس می‌دادن، بیارم تو یه دیالوگ دیگه و ببینم پشت این پوسته، کیه، زندگیش چی بوده، چی کار کرده، چیا براش جالب بوده، کجاها تصمیم اشتباه گرفته و ...
موندگار ترین جلسه‌ش هم جلسه دکتر رستگار بود(لینک یوتیوب جلسه) که مهم‌ترین چیزی که برام داشت آشنایی با توسرکانی بود!

خیلی تصادفی وسط نوشتن این متن میلاد چندتا عکس فرستاد که به نظرم بی ربط نیست به موضوع فهمیدن ماجرای درون انسان‌ها بعد از این پست می‌ذارمشون.

چندتا پادکست که تا حدی مشابه این کار رو انجام می‌دن و از ماجرای زندگی افراد می‌گن(نگاهی به لیست مصاحبه‌هاشون بندازید احتمالا افراد دیگه‌ای براتون جالب باشه، اونایی که برای خودم جالب بودن رو جلوش نوشتم):

کارگاه - حسین مدنی و امیرحسن موسوی رو تا الان گوش دادم(چون دنبالشون می‌کنم)

رادیو دال - ماجرای مهاجرت افراد به کشورهای مختلف و تجربه زندگی‌شون قبل و بعد از اون

کتاب‌گرد - مصاحبه با آدمای کتابخوان می‌کنه و احتمالا کلی آدم جالب که با شما هم همسوئه توش پیدا کنید(قسمت توضیحات هر قسمت رو بخونید، کتابایی که معرفی شده تو اون قسمت رو نوشته، احتمالا چند نفری پیدا می‌شه که چشمتون رو می‌گیره و بعد که گوش می‌دیدی می‌بینید عجب آدم جالبی رو تا الان نمی‌شناختید!)

اکنون - اپیزودهای علی سریزدی، امیر تقوی، مهرداد مظاهری جالب بود

کارنکن - مصطفی کلامی جالب بود

شعاع

طبقه ۱۶

آپارات ایده‌پردازان - پیام بهرام‌پور و حمید سپیدنام(مسترتستر، به اندازه قبل دیگه ازش بدم نمیام اگرچه هنوزم ازش خوشم نمیاد)

🆔 تلگرام - وبسایت
♾

سلام
امیدوارم که زندگی‌تون پر از معنا باشه

از ابتدای سال به صورت حرفه‌ای به فضای کوچینگ پرداختم و برایم ترکیبی از فضای فلسفه، روان‌درمانی و تحول/راهبری بوده که البته خودش دنیایی جدیدی برای نوع بودنی جدید برای من هستش که دسترسی و اثرگذاری متفاوتی را برایم خلق کرده.

از این ماه فرصت دارم تا ۲ ۱ کوچی/مراجع جدید داشته باشم که در فرایند کوچینگ همسفر باشیم. فایل ولکام پکت را مطالعه کنید و در صورت تمایل بهم خبر بدید، جلسه صفر که برای آشنایی و همسو شدن درمورد فرآیند و مسیری که قرار هست طی بکنیم هستش، رایگانه.

یک فرصت ویژه هم هست که به دلیل اینکه باید فایل یکی از جلساتم را در اختیار آکادمی ایمپکت برای بررسی بگذارم، اگر کسی دوست داشت فقط برای یک جلسه ۳۰ دقیقه‌ای کوچینگ را تجربه کند و با ضبط شدن و انتشار صوت جلسه‌ش(با حفظ محرمانگی و بدون مشخص شدن نام) مشکلی ندارد، می‌توانم به صورت رایگان این یک جلسه را باهاش داشته باشم.

توضیحات بیشتر درمورد فرایند کوچینگ و راه ارتباط با من را در فایل ولکام پکت می‌توانید ببینید و اگر سوال یا ابهامی داشتید ازم بپرسید.


🆔 تلگرام - وبسایت
♾

مشاهده نظریه‌بار و دنیای بی‌قضاوت

این مفهوم که «قضاوتت نمی‌کنم» با فضای کوچینگ که نیاز داره تا در جایگاهی برابر همراه با گوش‌دادن اصیل باشی، خیلی ارتباط داره. در فلسفه‌علم هم به این مفهوم به نحوی پرداخته شده و این شد که تصمیم گرفتم یک دوگانه در این باره بنویسم.

ابتدای هر کدوم از متن‌ها قسمت چکیده هستش که در یه نگاه بفهمید قراره چی بخونید و اگر نخواستید کامل بخونید، خواندن بخش انتها(نتیجه‌گیری) کمکتون می‌کنه.

در اولین متن «مشاهده نظریه‌بار و دنیای بی‌قضاوت» خیلی ساده سعی کردم بگم چرا ما نمی‌تونیم قضاوت نکنیم!
و البته نیاز هم نیست قضاوت نکنیم بلکه می‌شه درست ازش استفاده کنیم و سعی کنیم آگاه‌تر بشیم نسبت به قضاوت‌هامون.

در متن دوم «من هم در جهان برساخته‌ام تاثیر دارم» هم درباره ۳ عامل کلی که بر مشاهده ما تاثیر می‌ذاره که چکیده مبحثیه که تو فلسفه‌علم تدریس می‌شه را نوشتم تا کمی واضح‌تر بشه که چیزی که درک می‌کنیم نه مستقل از ما شکل گرفته و نه فقط ما عامل ساخته شدنشیم.

خوشحال می‌شم بهم درموردشون بازخورد بدید.

🆔 تلگرام - وبسایت
♾