نامشان رومئو و ژولیت است و گویی سرنوشتشان با هم گره خوردهاست؛ ولی در این داستان مسئولیت به هم رسیدن با خودشان است. خودشان هستند که باید با عبور از همه مشکلات و موانع موجود به یکدیگر برسند.
رومئو آتشنشان است. یک قهرمان که هر روز جانش را برای نجات مردم به خطر میاندازد. او همچون صخرهای مستحکم است؛ ولی نه به آن اندازه که از سقوط از طبقۀ هشتم ساختمانی جان سالم به در ببرد. هرچند شانس آورد و بر درختی سقوط کرد...
ژولیت پرستار است. از آن پرستارانی که کارشان بسیار فراتر از مراقبت فیزیکی از بیماران است. او به وضعیت روحی افرادی که از آنها مراقبت میکند بسیار توجه دارد. ژولیت توجهی را که شریک زندگیاش، لوران، از او دریغ میکند متوجه بیمارانش کردهاست.
حالا رومئو و ژولیتی که از زندگی بازماندهاند باید هرآنگونه که میتوانند به هم برسند. آنها در پی اتفاقاتی که در این داستان پیش رویشان قرار میگیرد، از این حقیقت آگاه میشوند که خوشبختی نگریستن به جایی نیست که از آن میآییم، بلکه در نظر گرفتن هدفمان است.
#با_او_برو#انیس_لودیگ#نشر_البرز@nevisandbdonya