#یک_جرعه_کتاب
🔸در آن شور و شوق جوانی، این مسافرت شاید چندان برای وی اهمیت نداشت اما يك حادثه باعث شد که
#ابوحامد (
#غزالی)همه عمر آن رافراموش نکند . در راه ، کاروان وی دچار دزدان شد و رخت و کالای مسافران به غارت رفت. در واقع جرجان
از جانب صحرا متصل به بیابانی بود که به ولایت خوارزم منتهی میشد.
از همین بیابان خوفناك بسی فریاد بود که ترکان خوارزم و شاید رهزنان دیگر به حدود جرجان و خراسان تاخت و تاز می کردند و مخصوصا هر وقت فرمانروایان جرجان دل مشغولیهایی داشتند دزدان در این نواحی دستبرد می زدند و کسی نیز متعرض آنها نمی شد. در بین آنچه
از رخت و کالای ابوحامد به غارت رفت تعليقه یی بود. پاره ای یاداشت ها که وی
از درس
#فقیه_اسماعیلی برداشته بود."طالب علم جوان اگر
از تمام رخت و کالایی که دزدان
از روی برده بودند می توانست صرف نظر کند
از این تعليقه نمیتوانست پس به دنبال دزدها براه افتاد ، سالار دزدان وی را تهدید کرد که باز گردد. طلبه جوان با اصرار و التماس
از وی خواست که یادداشتهایش را پس بدهد و افزود که آن کاغذ پاره ها تمام اندوخته من و حاصل درس خواندن چندین ساله من است و هیچ فایدهای هم برای دیگران ندارد.
_______🔸بدون شك وقتی
#ابوحامد با اینهمه اصرار ورزی
از دزد میخواست که این تعلیقه ها را به او پس بدهد نمیدانست که چند سالی بعد آنقدر یادداشت و رساله و کتاب خواهد نوشت که نام این تعلیقه در فهرست آثار او بینشان خواهد شد؟ اما سالار دزدان ، با خشونت و رندانه شانه ها را بالا انداخت و به طعنه گفت در این صورت، دیگر علمی برایت باقی نمانده است ، این چه علمی بود که دزد توانست آن را
از تو برباید؟
_____🔸با این همه دزد تعلیقه را به طالب علم جوان پس داد . اما غزالي
از این جواب به انديشه فرو رفت. پیش خود فکر کرد علم اگر فقط در تعليقهها باشد و در جان و دل دانشجو راه نیافته باشد، چه فایده می تواند داشت؟ در این اندیشه، به خاطرش گذشت که شاید سرنوشت ، این دزد رهزن را بر سر راه من فرستاد تا مرا در کار علمی بدرستی راهنمایی کند. باید در رسیدن به طوس نشست و این یادداشتها را طوری بخاطر جان سپرد که اگر باز، یکبار دیگر دزدی به کاروان زند
از تمام اندوخته خویش محروم نشوم.
____در حقیقت دزدی که بی پروا راه را بر مردم می بست ، دارایی آنها را غارت میکرد و اگر لازم میشد حتی
از ریختن خونشان هم دریغ نداشت درس جالبی به وی داده بود که
از لحاظ تأثیر و نفوذ فایده ای
از تمام آنچه در جرجان آموخته بود کمتر نبود. در بازگشت به طوس پاره یی
از عمر طلبه جوان صرف اینکار شد که یادداشتهای جرجان را حفظ کند اما سالها بعد هروقت با دوستان ومعاشران خویش
از این خاطره صحبت میکرد آن را مثل یک درس عبرت تلقی میکرد. ماجرا را، هم خواجه نظام الملك، وزیر بزرگ عصر
از وی شنید و هم شاگرد جوان وی اسعد میهنی آنرا
از زبان استاد خوش بیاد داشت.
✍🏻 #فرار_از_مدرسه #عبدالحسین_زرین_کوب✔️امروز سالگرد وفات
#امام_محمد_غزالی متکلم و فقیه و متصوف قرن پنجم و صاحب آثارارزشمند
#کیمیای_سعادت و احیای علوم دین است.
@nevisandbdonya