#زندگینامه #خوزه_سیلویادر یازدهمین روز از ماه آگوست به سال ۱۹۱۴ در شهر لاریدو در ایالت تگزاس آمریکا،
خوزه سیلویا دیده به جهان گشود. زمانی که تنها فقط چهار سال سن داشت پدرش از دنیا رفت و مادرش مجددا ازدواج کرد. بنابراین او به ناچار نزد مادربزرگش زندگی کرد و برای امرار معاش باید از شش سالگی کار میکرد. واکس زدن کفشها، نظافت، روزنامه فروشی و رفتگری از کارهایی بودند که او در کودکی انجام داد. در شروع کار روزی یک دلار درآمد داشت اما چون از خودش لیاقت و کفایت نشان داد، درآمدش به روزی دو دلار افزایش یافت. او به خاطر وضعیت بد مالی هرگز به مدرسه نرفت و از خواهرش میخواست هرآنچه که در مدرسه میآموزد را به او نیز آموزش دهد. در کلاسهای تعمیر رادیو شرکت کرد و در پانزده سالگی کار تعمیر رادیو انجام میداد و در هفده سالگی توانست اتومبیلی بخرد و با آن کار کند و همچنان شرایط کاری به او فرصت نشستن پشت میزهای مدرسه را به او نمیداد و لی خودش به مطالعات شخصیاش ادادمه داد. در طی جنگ جهانی دوم باید دوره خدمت وظیفه را میگذراند. او به یگان بیسیم چیها پیوست. حین مصاحبه با روانشناس ارتش متوجه شد که به رشته روانشناسی بسیار علاقهمند است. «پاول سیلوا» روانشناسی بود که
خوزه را با سوالهایش گیج و مبهوت میکرد. «شبها رختخوابت رو خیس میکنی؟ از زنها خوشت میاد و...» و اینها انگیزهای بود که
خوزه را وادار به مطالعه در حوزه روانشناسی کرد. وی زمینه مطالعاتیاش را در حوزه فعالیتهای مغز و هیپنوتیزم قرار داد. این تحقیقات و پژوهشها، بیست و دو سال به طول انجامید. سرانجام
خوزه سیلویا حاصل مطالعه خود را تدوین نمود و به عنوان یک روش معالجه به جهانیان ارائه کرد. او یک دانشمند مردمی است چرا که نه تحصیلات آکادمیک دارد و نه حتی به مدرسه رفته است. هرآنچه که میداند حاصل تلاش، پشتکار و تسلیم ناپذیری خودش است.
@nevisandbdonya