🌿#حکایتبقصد استراحت چند روزی در جزيزه زيباى كيش هستم
و براى صبحانه به رستوران هتل امده ام صبحانه دلخواهم را انتخاب كردم و رو به دريا نشسته ام ،
هنوز لذت اولين لقمه را درست و حسابى نچشيده ام صداى گريه ى بچه اى و گفتگوى خانواده اى كه از كنارم مي گذرند ازبهشت خارجم مي كن
مرد خانواده با صداى يواشكى و پر از خشم به همسرش مي گويد:
خفه اش كن تا جفتتون رو خفه نكردم ، ميز كنار پنجره را انتخاب مي كنند و دقيقا در قاب زيباى روبه روى من جا خوش مي كنند سه تا دختر بچه حدودا ٦ ساله و سه ساله و به گمانم يك ساله اطراف زنى نحيف و رنگ پريده مي نشينند ،
زن در حال كلنجار رفتن با دخترك سه ساله اى هست كه معلومه به زور بيدار شده و دلش بغل مي خواد و مادر در حالي كه دختربچه حيران توى بغلش را تكان ميدهد سعى مي كند دخترك گريان را هم ارام كند ، مرد خانواده براى اوردن صبحانه ميرود و در كمال ناباورى من ، فقط براى خودش صبحانه مى اورد ،
مادر و بچه ها هم براى انتخاب صبحانه مي روند ، ديگر نگاهشان نمي كنم عصبانى هستم از خودخواهى اين مرد ، به پيامى كه اين روزها در صفحات اجتماعى رد و بدل ميشود فكر مي كنم ، بهتر است من هم عكسم را نارنجى كنم تا در کمپین حمایت از زنان و دختران سهیم باشم ، صبحانه ام را تمام مي كنم و به سمت در سالن راه مي افتم ،
ميانه راه زن ميان سالى را مي بينم كه با لحن تحقیرامیزی سر همسرش داد مي زند اگر يك بار ديگه براى خواهرت پول بفرستى خودت مي دونى و من ، و مرد در هم شكسته از فرياد همسرش پيش ادمهاى غريبه فقط دستش را به نشانه دعوت به سكوت يا خواهش بلند مي كند ،
از سالن خارج شدم اما تصوير غمگين مرد همچنان در ذهنم باقى است بياد همسايه اى مي افتم كه وقتى خانه را به نام همسرش زد خانم با معشوقه اش ازدواج کرد و پیرمرد مظلوم سر از خانه سالمندان دراورد ...
يادم افتاد هميشه با ان صحنه از فيلم تايتانيك مكالمه ذهنى داشتم كه فقط زنها و كودكان سوار قايق نجات شدند مگر جان مردها ارزشش كمتر است يا مردها درد را احساس نميكنند ؟!
حالا ديگر مطمئن نيستم دلم بخواهد صفحه ام نارنجى باشد ...
دلم ميخواهد به همه خشونت ها نه بگويم به خشونت عليه انسانها ، خشونت عليه حيوانات به خشونت عليه طبيعت و به خشونت عليه خودمان ...
از صميم قلبم
💕 دعا ميكنم كه تمامى موجودات و جهان هستى در ارامش حقيقى ، شادى حقيقى و عشق حقيقى باشند.