سردرگمی شاید بدترین احساس باشه و گمون نمیکنم کسی چالشگر باشه و چنین تجربهای نداشته باشه. گاهی حس گمشدگی مثل مه غلیظی جلوی چشمهامون رو میگیره و ما کورکورانه توی مسیر قدم برمیداریم و نشونهها رو نمیبینیم.
اولین بار کیمیاگر پائولوکوئیلو با تکرار "نشانهها" توجهم رو به چراغهای راه یا همون سیگنالهای ماورایی جلب کرد. البته جاهای زیادی ازش گفته شده اما امشب با این بیت از مولانا عمیقا بهم یادآوری شد که باید حواسمو بیشتر جمع نشانگان راهنما کنم:
ما چو کورانه عصاها میزتیم
لاجرم قندیلها را بشکنیم
پ.ن: جالبتر اینکه امروز از ۲ نفر دیگه که یکیش علیرضا ابراهیمیان کاردرست, مدیر دیجیتالینگ هم این مطلب رو شنیدم.
🙏
@alireza_ebrahimiandm
و با یه بیت از حافظ تشکر میکنم بابتش:
امروز قدر پند عزیزان شناختم
یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد