افتادنِ دوستان از چشم، برای من بیشتر از هرچیزی، ناامیدکنندهست. که پس چی شد همهی لحظههای همهی اون سالها؟ آدم تهِ دلش خالی میشه، نه فقط بهخاطرِ از دست دادن و تنهایی، بهخاطرِ اینکه نمیفهمه چی شد، چهطور شد و اصلاً چهجوری از دست دادن و از چشم افتادنِ این آدم «ممکن» شده.