روز + نامه - نگین حسینی

#ریو2016
Канал
Логотип телеграм канала روز + نامه - نگین حسینی
@neginpaperПродвигать
329
подписчиков
238
фото
91
видео
92
ссылки
روز اول پارالمپیک – گل زیبایت رسید محمد جان!
محمد خراط، بازیکن تیم فوتبال هفت نفره روبروی دوربین "پارالایو" ایستاد و گلی را که امروز به تیم آرژانتین زد، به مردم ایران تقدیم کرد. مردم ایران منم، تویی، ماییم. کجای این بازی ایستاده‌ایم من و تو و ما؟ این گل امروز تمامِ زندگی محمد بود، و او سخاوتمندانه آن را تقدیم من و تو و ما کرد که همیشه سرشلوغیم... چقدر حواسمان بود به هدیه‌ای که امروز گرفتیم؟ نمی‌دانم. مردم ایران منم. یکی از آنها. گل زیبایت رسید محمد جان. از پایتخت عشق جهان به سمت شمال رسید؛ به جایی که حالا نشسته‌ام، از جنوبِ دریاچه‌ی میشیگان برایت می‌نویسم. حتما گلت قشنگ و تماشایی بود، و زیباتر از آن، که تقدیم منِ مردم ایران کردی. تا اینجا هم گل زده‌ای به سر همه‌ی ما. نگران مدال و نتیجه نباش. ما را همین گل تو و بقیه دوستانت بس، تا روزی که زنده‌ایم...
**نتایج روز اول پارالمپیک:
اولین مدال کاروان ایران: سامان پاکباز - مدال نقره پرتاب وزنه
اولین پیروزی فوتبال هفت نفره: ایران 3 – آرژانتین 1
مقام پنجمی یونس سیفی‌پور در پرتاب وزنه
مقام هشتمی شاهین ایزدیار در مسابقات شنای قورباغه
پیروزی تیم بستکبال با ویلچر ایران مقابل آلمان 69 بر 63
*نگین حسینی؛ روزنامه نگار، فعال حقوق معلولیت
#ریو2016 #پارالمپیک_ریو
@neginpaper
قلب محدودیتی نمی‌شناسد؛ هر کسی قلبی دارد
این محور موضوعیِ مراسم آغازین پارالمپیک 2016 بود. در شبی بارانی از شب‌های ساحلیِ و گرم ریو، چهار هزار و سیصد و پنجاه پارالمپین به همراه حدود هشتاد هزار تماشاچی حاضر در استادیوم ماراکانا آغاز بازی‌ها را جشن گرفتند؛ با قلب‌های گرمشان که عشق و امید و انرژی را در فضا به گردش درآورده بود.
قلب محدودیتی نمی‌شناسد؛ و هر کس قلبی دارد. من بی‌آنکه محورِ موضوعی مراسم را بدانم، نوشته بودم که ریو این روزها پایتخت عشق جهان است. قلب، نمادِ عشقی نامحدود، جانِ مشترکِ همه‌ی آدمیان است؛ با هر جنسیت، مذهب، نژاد و رنگ پوست، و شرایط بدنی. و قلب، دریچه‌ای برای دیدن یکدیگر و تفاوت‌هایمان، برای گذر از محدودیت‌هایی که جسم جلوی راهمان یا جلوی دیدمان می‌گذارد.
در مراسم رژه‌ی پارالمپین‌ها، تیم هر کشور شرکت کننده، قطعه‌ی پازلی در دست داشت که نام کشور روی یکطرف آن و تصویر المپین‌هایش روی سطح دیگرش نقش بسته بود. هر تیمی که رژه رفت، قطعه‌ای از پازل را از خودش به جا گذاشت و آن قطعه، در کنار قطعات دیگر قرار گرفت تا نقشی پایانی شکل بگیرد. تیم میزبان، آخرین قطعه‌ی پازل را کنار دیگر قطعات منتظر چید؛ و ناگهان، در زاویه‌ای از بالا به پایین، دوربین‌های مراسم به زیبایی نشان دادند که با اتصال آخرین قطعه، رگ و ریشه‌ای در تصویر دوید و قلبی قرمز و تپنده شکل گرفت؛ نماد روح پارالمپیک؛ جمع بودن و یکی شدن و تپیدن؛ و پیامی برای نامحدود بودن.
بنا به روالِ دیرینه، چند پارالمپین‌ مشعل بازی‌ها را دست به دست کردند تا به آخرین نفر برسد. یکی از پارالمپین‌ها که با کمک واکر راه می‌رفت، هنگام حمل مشعل به زمین افتاد. بغض من در آن لحظه شکست؛ که هیچ اتفاقی جز این، نمی‌توانست دشواری‌های زندگی با معلولیت را، شکست‌ها و زمین خوردن‌ها و دوباره برخاستن‌ها را به این تلخی و به این عریانی نشان دهد. تشویق و همراهی تماشاچیان درآن لحظه‌ها امیدبخش و ستودنی بود.
آخرین پارالمپین مشعل را روی ویلچر گذاشت تا شعله‌ی بازی‌ها را روشن کند. او مسیری را طی کرد و در نهایت به پله‌ها رسید. هیچ کس جز افرادی که معلولیت جسمی دارند، احساسِ ناخوشایندِ قرار گرفتن مقابل پله‌ها را تجربه نکرده است. پارالمپین و مشعلش روبروی پله‌ها متوقف شد. چند لحظه ایستاد... هرجا که سدّ راهی هست، باید راهگشایی هم باشد. به لطف تکنولوژی، رمپی در قلب پله‌ها ظاهر شد تا نشان دهد که سنگ هم می‌تواند قلب داشته باشد؛ آن قلب نامحدود؛ و از دل خود، راهی، مسیری، باز کند.
مشعل امید، توانایی، گذر از محدودیت‌ها، در پایتخت عشقِ جهان روشن شده و تا ده روز دیگر برافروخته خواهد بود؛ اما شعله‌اش حتی اگر خاموش شود، همچنان در قلبِ نامحدود ما روشن می‌ماند - همان که حافظ گفت: " که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست"
*نگین حسینی؛ روزنامه نگار، فعال حقوق معلولیت
#ریو2016 #پارالمپیک_ریو
http:.//telegram.me/neginpaper