روز + نامه - نگین حسینی

#اعتراضات_سراسری
Канал
Логотип телеграм канала روز + نامه - نگین حسینی
@neginpaperПродвигать
329
подписчиков
238
фото
91
видео
92
ссылки
К первому сообщению
ادامه پست قبلی

همه در نبود #اینترنت احساس خفگی می‌کنند اما این شرایط نامطلوب، برای افراد دارای معلولیت‌های جسمی، افراد #نابینا و #ناشنوا به مراتب بدتر است. افراد ناشنوا که تنها راه ارتباطی آنها تماس تصویری است، از زمان قطع اینترنت، در بی‌خبری محض از یکدیگر بسر می‌برند. افراد #نابینا به دلیل قطع اینترنت و نداشتن امکان استفاده از نرم‌افزارها و اپ‌های لازم، #زندگی_مستقل خود را از دست داده‌و به اطرافیان وابسته شده‌اند.
حکومت ستمگر و ناقض حریم و حقوق مردم، هرگز نخواسته و نتوانسته حداقل‌هایی را که حق مسلم افراد دارای معلولیت بوده، برآورده کند. بیست سال از تصویب قانون جامع حقوق افراد دارای معلولیت گذشته و مسئولان بی‌کفایت تمام این مدت مشغول سر دواندن جامعه افراد دارای معلولیت بوده‌اند. شرم بر نظامی که حتی قوانین نصفه نیمه خودش را هم اجرایی نکرد.
ویدیوی این پست را هم بنا به درخواست گروهی از افراد نابینا گذاشته‌ام و هم برای این که صدای‌شان در این هیاهو گم نشود؛ وگرنه خودم دیگر از مرز خواهش و تمنا از این رژیم فاسد گذشته‌ام. خواهشم این است که شما هم منتشر کنید. نگذاریم صدای آسیب‌پذیرترین قشرها در این هیاهو گم شود.
ویدیو از صفحه:
@dariush.javadi
#نگین_حسینی
#روز_جهانی_عصای_سفید
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaamini
۱۵ اکتبر ۲۰۲۲

یک ماجرای واقعی در تهران

زن دست پسرک را که در تب می‌سوخت گرفت و راهی درمانگاه شد. خیابان به سمت میدان اصلی شلوغ و شلوغ‌تر می‌شد و زن راه را از میان جمعیت به سختی باز می‌کرد.
ناگهان صدای زجه زنی دیگر را شنید که درست روبروی آنها، افتاده بود زیر مشت و لگد #نیروهای_امنیتی. پسرک با چشم‌های وحشت‌زده دید که زنی را کتک می‌زدند و به صورتش #اسپری_فلفل پاشیدند. رعشه‌ای به تن تبدار پسرک افتاد. دست مادر را محکم‌تر فشرد. مادر دلش طاقت نیاورد و به ماموران گفت: «شما را به خدا این زن را رها کنید!» چند ثانیه‌ای نگذشت که نور لیزر را روی لباسش دید و ناگهان، شلیک گلوله‌های #ساچمه‌ای به سمت آنها. زن خودش را سپر فرزند کرد. درد و سوزش گلوله‌ها را در پاها و باسنش احساس می‌کرد اما فقط می‌خواست پسرش را از مهلکه نجات دهد. خوش‌اقبال بود که تیری به بچه نخورده بود.
پسرکِ شوک‌زده تا شب به حرف نمی‌آمد. انگار چیزی درونش شکسته شده بود. کودک درونش یکباره بزرگ شده بود. سرانجام نیمه‌شب به مادرش گفت: «اگر #گلوله‌ها به من خورده بود چه؟!» و مادر پاسخی برای این سوال نداشت.
پسر درد را در چشم‌های مادر می‌دید؛ همان دردی بود که در صورت مچاله‌‌شده آن زن غریبه زیر لگد دژخیمان دیده بود. از جا بلند شد و دفتر و مدادرنگی‌هایش را آورد. تند تند شروع کرد به کشیدنِ سربازهای بدجنسی که به زنی مهربان و به زنانی با لب‌های خندان شلیک می‌کنند. بالای هر تصویر هم شعاری نوشت: مرگ بر دیکتاتور. مرگ بر خامنه‌ای. هشتک مهسا امینی. زن زندگی آزادی. مرد میهن آبادی.
آن شب مادر با تنی زخمی و کبود درد می‌کشید و پسرک با دست‌های کوچک، خشمش را توی نقاشی‌هایش می‌ریخت.

سلام درمانده! این پسر یکی از دهه نودی‌هایی‌ست که فراخواندی! او هیچ گاه امروز را، گلوله‌هایت را، صورت پر از درد آن زن را، و تن زخمی مادرش را از یاد نخواهد برد.
نوجوانان و جوانان امروز، پسرک‌ها و دخترک‌های دیروزند که رنج‌های بی‌پایان مادران ‌و خواهران‌شان را جلوی چشمان خود دیده‌اند ‌و از یاد نبرده‌اند. آنها حالا دارند نقاشی‌های پر از خشم‌ کودکی‌شان را در خیابان‌ها نشانت می‌دهند.
***
تقدیم به یار دبستانی‌ام که برایم از این اتفاق نوشت. وقتی در حال چت بودیم، چشم‌هایم خیس شده بود از دیدن عکس‌های تن کبودش و نقاشی‌های پسرش.
به امید ایرانی آباد، آزاد و امن برای همه #ایرانیان و به خصوص #کودکان امروز و فردا.
#نگین_حسینی

#مهساامینی #اعتراضات_سراسری
#زن_زندگی_آزادی
#mahsaamini