#نگارش۳
#درس۲
#نوشتههای_ادبی
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
سقوط
در این جهان سیاه سفید او تنها انسان رنگی برای من است.
همان کسی که چشمانم جز او همه را تار میبینند. همان کسی که میتوان به او گفت:« بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود». ولی افسوس که من برای او این چنین نبوده و نخواهم بود . . .
آماده میشوم و به دیدنش میروم هنوز هم برایم باور این ماجرا که تمام رفتارهایش نمایشی بیش نبود سخت است. اما من دیگر تصمیمم را گرفتهام به هیچ وجه قرار نیست بازیچه دست دیگران شوم و عکسالعملی نشان ندهم.
قبل از دیدن او میروم و آن امانتی را از فرد مورد نظر میگیرم.
به خانهاش که رسیدم در زدم. در را باز کرد، نمیدانم همیشه این گونه بود و من متوجه نمیشدم یا این بار در ته چشمانش پوزخندی نهفته بود. وارد میشوم که لبخند میزند لعنت به این قلب که باز هم برای او میتپد . . .
اسلحه را از کیفم در میآورم که رنگ صورتش مانند گچ سفید میشود. صدای شلیک همزمان میشود با چکیدن اشکم روی لبخند مضحکم.
بالای سرش میروم و به چشمان بازش زل میزنم و میگویم: دیدی گفته بودم بیهمگان به سر شود بیتو بی سر نمیشود!
و شلیک دیگری میکنم برای اثبات این جمله این بار جنازه من است که کنار او میافتد . . .
آتنا ممبینی _ دوازدهم تجربی
دبیرستان حضرت رقیه_ رامهرمز
دبیر: مریم بهوندی
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈
🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭
🦅*
*
🎀⃝⃡
🍃🎀⃝⃡
🍃🎀⃝⃡
🍃🎀⃝⃡
🍃🎀⃝⃡
🍃*