اندر خم حق رای!
جمهوری یا پادشاهی؟
چرا چپ و مصدقی هرگز نفهمید؟
اصولا جمهوری خواهان قاعدتا مصدقی و صدالبته هواداران جمهوری اسلامی، مزیت حکومت متبوع و مدنظر خود را در داشتن حق رای و حق تعیین سرنوشت میبینند و از همین روی هم به پادشاهی حمله کرده و میگویند پادشاهی استبدادی است و امکان فساد در آن بالاست چون مردم حق تعیین حاکم را ندارند و حاکم از مردم نیست. آنان میگویند مردم باید خودشان، کسی را از میان خودشان انتخاب کرده و به حکومت بگمارند و بعد از مدتی هم او را با شخص دیگری جایگزین کنند و اینچنین خودشان سرنوشت خودشان را رقم بزنند و این یک وظیفه ملی برای ایشان است.
اما در اینجا چند پرسش خطور میکند.
1:آیا اصلا برای مردم مهم است چه کسی حاکم باشد؟ یا مهم است که چه سیستمی حاکم باشد؟ مهمترین شاخصه حق رای، در حقوق فردی است. یعنی فرد بنا به آگاهی خود و سنت حاکم بر جامعه تصمیم میگیرد که به چه شخص یا جناحی یا حزبی رای دهد. در نتیجه در 13 مستعمرهنشین انگلستان در ساحل شرقی قاره آمریکا، انجمن های صنفی و شهری تصمیم گرفتند برای اینکه به انگلستان مالیات ندهند، خواهان استقلال شوند و درنتیجه اول استقلال را در مجالس و انجمن های خود به رای گذاشتند و سپس آن را اعلان کرده و با انگلستان وارد جنگ شدند و سپس اشخاصی را از میان خود به ریاست جمهوری انتخاب کردند و بدین ترتیب ایالات متحده آمریکا، از روز نخست با قانون اساسی و حکومت جمهوری و بصورت فدرال متولد شد. فرد فرد مردم ایالات متحده از برای مناقع اقتصادی اینگونه حکومت را پسندیدند و پس از مدتی به قدرت اول جهان تبدیل شدند.
اما در ایران، عدهای رجال خواهان مشروطیت شدند و شاه قاجار نیز کوتاه آمد و مجلس تشکیل شد. اما چون در ایران هویت فردی معنا نداشت و هنوز هم ندارد، درخصوص حق رای به مشکل خوردند و نخست تصمیم گرفتند که اصناف از میان خود به مجلس نماینده بفرستند اما در آنزمان اکثریت مطلق مردم ایران کشاورز و عشایر بودند. با پافشاری دموکراتها، به کلیه مردان ایرانی حق رای داده شد و این درحالی بود که مرد ایرانی اصلا درکی از رای و حق رای نداشت و صرفا برای او افتخاری بود که به او حق دادهاند، به کسی رای بدهد. خوانین و ملاکین و روحانیون، مردانی را که توان خواندن و نوشتن نداشتند را به صف میکردند و از ایشان برای خود رای میگرفتند و به مجلس میرفتند... کل فلسفه حق رای در ایران این بود که کسی، با حمایت آرای مردم به قدرت برسد و مردم هم افتخار کنند که ایشان را هم آدم به حساب آورده اند، درحالی که این صرفا یک عوامفریبی بود.
پس از شکل گیری حکومت پهلوی، نهاد مجلس و انتخابات با حق رای مردان ادامه پیدا کرد اما طبق متوسط ایرانی که به اروپا رفته و چپ شده بود، خواهان روی کار آوردن یک حکومت چپ در ایران بود و مانع این آرزو، نهاد پادشاهی بود. تلاش های ایشان حتی با کمک ارتش سرخ شوروی، بخاطر وجود نهاد پادشاهی دچار شکست شده بود و ایشان هرچقدر هم مغز جوانان را شستشو میدادند که حکومت پادشاهی عامل همه مشکلات است، چون نمی توانستند شاه را کنار بزنند، فعالیتشان محدود به تروریسم میشد. اما آنان فهمیدند که مانع اصلی ایشان نهاد پادشاهی است، لذا درصدد برانداختن شاه برآمدند و و تنها حربه ایشان برای برانداختن شاه، موضوع حق رای بود. آنان مانند هم مسلکان امروزیشان میگفتند که شاه دیگر به در زمانه ما نمیخورد و مردم باید حق داشته باشند که انتخاب کنند که چه کسی بر ایشان حکومت کند و بالاخره شاه را برانداخته و جمهوری اعلام کردند و به قول خودشان از استبداد 2500ساله شاهنشاهی خلاص شدند. مردم هم حق تعیین سرنوشت پیدا کردند و سرنوشت خود را نه با این جماعت، بلکه با روحانیون شریک شدند. بله نتیجه اعطای حق تعیین سرنوشت به مردم، جمهوری اسلامی بود و این محصول حق رای بود. اما باز عزیزان جمهوری خواه بامبول در آوردند که نه تقلب شد و مشارکت پایین بود و... 2:فرضا که تقلب نمیشد. متر و معیار مردم چه کسی بود؟
#مصدق؟ نه
#خمینی، بزرگترین حامی جمهوری اسلامی که پیروان مصدق همگی او را رهبر خود میخواندند. از
#مسعود_رجوی تا
#عبدالرحمن_قاسملو و از
#نورالدین_کیانوری تا
#مهدی_بازرگان... بنابراین مردم کاری با اندیشههای فرد منتخب خود نداشتند، نگاه میکردند امام به چه کسی الطفات بیشتری دارد. تازه این درحالیست که مردمی که با شور مذهبی شاه را سرنگون کرده بودند، طبیعتا خواهان حاکمیت قرآن بودند و چه کسی بهتر از روحانیت میتوانست حاکمیت قرآن را پیاده کند؟
سال ها گذشت و جمهوری اسلامی با کمک همین مردمی که حالا حق انتخاب داشته و استبداد شاهنشاهی خلاص شده بودند، دوستان جمهوریخواه چپ و ملی-منقلی را نابود کرد و این جماعت باز هم متوجه نشدند، که اشکال از همان حق رای مدنظرشان بود که شاه را سرنگون کرد
پایان بخش اول
منبع:اعتدال برای عدالت
به ملیگرایان یکدل #ایرانزمین بپیوندید👇
🆔 @Nationalism_IRANY