یک شتری بود که کارش خیلی سخت و سنگین بود.
🐫 🤨چون کارش بردن بار نمک بود.
🧂این شتر که فکر میکرد خیلی زرنگ است،
😜 یک روز بار نمکش را قایم کرد، آن هم توی آب.
🥴 ولی صاحبش زرنگتر بود.
😬دفعهٔ بعد بارش چیزی بود که توی آب بیشتر و سنگینتر و سختتر میشد.
🤓خب داستان ما دربارهٔ این شتر نیست. دربارهٔ برادرزادهاش است،
😜 یک شتر سربهراه و حرف گوش کن که یک روز صاحبش میگوید:
«بار نمک را بیاور!»
و این بار همه چیز فرق میکند..
📕 #شتره_و_بار_سنگینشنویسنده:
#معصومه_یزدانیتصویرگر:
#پگاه_رخشابرای کتابخوانهای بالای 7 سال
#با_نویسنده #تازههای_کتاب@nardebanbooks