⚡️چرا خود را نقد کردم؟
✔️ رضا غلامی مدرس فلسفه سیاسی، مطالعات فرهنگی و تمدنی در ایکنا نوشت
🔻
▪️بخش اول
🔹بعد از انتشار گفتوگوی من با ویژهنامه آبان ماه روزنامه وزین «
فرهیختگان» با عنوان «
مسیر تحول در علوم انسانی از ابتدا اشتباه بوده است»، نقدها و حتی متاسفانه برخی اهانتها صورت گرفت؛ در این جهت، مایلم درباره این تغییر نگاه، یازده نکته را به صورت فشرده خدمتتان عرض کنم؛
🔹یکم. در کار علمی، آزاداندیشی یک اصل اساسی است. پژوهشگری که در فعالیتهای علمی خود آزاداندیش نباشد و تعصبات، جانبداریها و یا ترس اندیشه او را به سلطه بکشد، پژوهشگر نیست. البته جدای از تعصبات، جانبداریها و ترس، یکی دیگر از عوامل مهمِ نبود آزاداندیشی، تحجر و دُگمی است که بخشی از آن در اثر تربیت نادرست خانوادگی و اجتماعی، و بخشی از آن، محصول تحولات ژنتیک در انسان است که اثر تخریبی آن در کار پژوهشگر از سرطان خطرناکتر است.
🔹دوم. در کنار آزاداندیشی، صداقت نیاز دیگری است که حیات پژوهش و علم به آن پیوند خورده است. هر چند گاهی تقیه نیز اجتناب ناپذیر است، اما مهمترین چیزی که یک پژوهشگر میتواند به مخاطبان خود هدیه بدهد، صداقت و یکرویی است. نباید برای پژوهشگرانی که در اظهار نظر علمی، از خود بیصداقتی نشانمی دهند کف زد بلکه بر عکس، باید از پژوهشگران دائماً مطالبه صداقت داشت و پژوهشگر صادق را قدر شناخت.
🔹سوم. تاریخ حیات علمی برخی از پژوهشگران بزرگ و تاریخساز به دو و حتی به سه بخش کاملا متفاوت قابل تقسیم است. این بخشها نه فقط متفاوت بلکه گاهی با هم در تعارضاند. از فیلسوفان مشهورتر غربی میتوان به ویتگنشتاین اشاره کرد که حیات علمی او از دو بخش متناقض تشکیل شده و او خود، بزرگترین ناقد بخش نخست حیات علمی خویش است. این تغییرات یا دگرگونیها در فرایند کار علمی و فلسفی کاملا طبیعی است و عامل آن، بیش از هر چیز، به طبیعت تحقیق باز میگردد که نه تنها از مطلق اندیشی و جزمانگاری بهدور است بلکه همچون یک سفر است که در آن، فراز و فرود، و گُمگشتگی و راهیابی، امری رایج است. در این میان، بنده نیز ـ چه کسی خوشحال شود وچه ناراحت ـ افکار خود را هر از چندی خودم بی رحمانه به نقد میکشم و چند سال است که خوشبختانه با مطلقاندیشی خداحافظی کردهام از این رو ایرادی نمیبینم زندگی علمی خویش تا اینجا را، لااقل به دو بخش متفاوت تقسیم کنم.
🔹چهارم. یکی از سختترین و پیچیدهترین عرصههای فلسفی و علمی، عرصه فلسفه علم است که جدای از تنوع و تکثر نظرات و دیدگاهها، گرهها و بنبستهای علمی فراوانی نیز در آن وجود دارد. بهویژه عرصه فلسفه علم، امروز با ظهور تناقضات مهم در فیزیک کوانتومی و حتی در ریاضیات با شوکی بزرگ روبهرو شده و در پی راهحلی برای سرپا نگهداشتن نظریههایی است که بعضی از آنها نقش بنیانهای علم جدید را بازی میکنند. این دشواریها و پیچیدگیها موجب شده تا کمتر پژوهشگری در این عرصه بتواند از دگرگونیهای فکری مصون بماند.
🔹پنجم. جدای از پیچیدگیها و ظرایف فلسفه علم، که خود نیازمند تأملات دقیق و عمیق است، تسلط بر تاریخ علم و شناخت جزئیات و کوچهپسکوچههای آن، برای اظهارنظر دربارهٔ تحولات علمی، ضرورتی انکارناپذیر است. این ضرورت، زمانی برجستهتر میشود که لمس علم در عرصه عمل نیز به آن افزوده شود، چیزی که بسیاری از دانشمندان علوم انسانی در ایران از آن بیبهرهاند. این فقدان تجربه عملی، بهطور ناخواسته، نگاه آنان به علم را از واقعیتهای ملموس فاصله داده و به رویکردی فانتزی و گاه خیالی بدل کرده است.
🔹ششم. نظرات من در علوم انسانی که خوشبختانه عمده آن در سایت شخصیام در دسترس است دائماً و سال به سال در حال تهذیب، تکامل و همچنین برخی دگرگونیها بوده است و چنانچه محققی حوصله کند و حرکت علمی بنده از ده سال پیش تا الان را بررسی کند، حتماً جهشهای تکاملی یا دگرگونیها را در عُمق آن متوجه خواهد شد. آنچه اینجانب در ارتباط با علوم انسانیِ اسلامی از اساس اشتباه خواندم، علوم انسانیِ «تجربی» اسلامی بود چیزی که من خودم در پی آن نبودم. آنچه من شخصا به عنوان بخشی از پروژه فکریام دنبال میکردم، شکلگیری طبیعی و فرایندی دستگاه علمی جدیدی بود که از بنیادهای معرفتی، فلسفی و ارزشهای اسلامی تغذیه میکند. ایده تولد طبیعی این دستگاه فکری که به نظر میرسد (صرفنظر از کارآمدی آن در این عصر) نه ایدهای از اساس غلط و نه کاری ناممکن است، به دلایلی، فعلاً بسترهای معرفتی و اجتماعی آن موجود نیست و من نیز، آن را از پروژه فکری خود خارج کردهام.
@namehayehawzavi