Смотреть в Telegram
بدست باد گهگاهی سلامی می‌رسان یارا که از لطف تو خود آخر سلامی می‌رسد ما را خنک باد سحرگاهی که در کوی تو گه گاهش مجال خاک بوسی هست و ما را نیست آن یارا شکایت نامه شوق تو را بر کوه اگر خوانم ز رقت چشمه‌ها گردند گریان سنگ خارا را ز رفتن راه عاجز کرد و ره را نیست پایانی اگر کاری به سر می‌شد، ز سر می‌ساختم پا را ز شرح حال من، زلف تو طوماری است سر بسته اگر خواهی خبر، بگشا، سر طومار سودا را به فردا می‌دهی هر دم، مرا امید و می‌دانم که در شب‌های سودایت، امیدی نیست فردا را نسیم صبح اگر یابی، گذر بر منزل لیلی بپرسی از من مجنون، دل رنجور شیدا را ور از تنهایی سلمان و حال او خبر، پرسد بگو بی‌جان و بی‌جانان، چه باشد حال تنها را سلمان_ساوجی @naab90
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств