یک رباعی کهن با پایان باز
یک شگرد کمیاب در فن رباعیسرایی باز و ناتمام گذاشتن پایان مصرع چهارم بود. از نمونههای خوب و جذاب حذف و ایجاز. دوستان دانشمند آقایان سیدعلی میرافضلی (۱) و رضا ضیا (۲)
سه نمونۀ جالب از این رباعیها معرفی کردهاند.
یک رباعی زیبا و دستکم قرن ششمی هم من در
رسائلالعشاق و وسائلالمشتاق سیفی نیشابوری دیدهام. نمیدانم شاعرش کیست و هیچ جستجویی هم نکردهام. راستش به امید آقای میرافضلی نشستم.
«چون از تو نه اومید موافقتست و نه از روزگار توقّع مساعدت بیش ازین به سراب غرور غرّه نتوانم شد و به امید «شاید بود» زندگانی بر باد همینتوانم داد که از جوانی و زندگانی هر دو محروم شدم. چنانک گویند:
نابوده ز روزگار شاکر روزی
بر هیچ غرض نگشته قادر روزی
تا کی به بهانهها فریبم دل را
بنشسته بَران امید کاخر روزی....» (۳).
هیهات...
تا کی به بهانهها فریبم دل را
بنشسته بران امید کاخر روزی....
نقدحال ملّی است!
تذکر
دوست عزیز و دانشمندم آقای دکتر محمد افشین وفایی تذکر دادند که رباعی مورد بحث ما در کتاب ارزشمند
سفینۀ کهن رباعیات بی ذکر نام شاعر آمده است (به تصحیح ارحام مرادی و محمد افشین وفایی، سخن، ۱۳۹۵، ص۳۱۰).
پانوشت
۱.
https://https://t.center/Xatt4/284
۲.
https://https://t.center/oragheparishan/330
۳.رسایلالعشاق و وسائلالمشتاق، سیفی نیشابوری، به کوشش جواد بشری، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۹، ص ۲۷۹.
https://t.center/n00re30yah